اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

فقیر

از هر محلّ و کوچه که رد می شود فقیر
با صد هزار دیده رصد می شود فقیر

در زیر پای زندگی پوچ و لعنتی
 مانند پشّه محو و لگد می شود فقیر

یک گلّه بچّه راهی بازار می کند 
وقتی که گرمِ  زاد و ولد می شود فقیر

جز درس ترس و پیروی احمقانه نیست
چیزی اگرکه حفظ و بلد می شود

آفتابه ای اگرکه بدزد بدون شک 
محکوم زجر و حبس ابد می شود فقیر

چون خالی دست و حسابش پُر از تُهی است
اغلب بدون عقل و خرد می شود فقیر

دشمن اگر به کشور ما حمله ور شود
از خود گذشته،سنگر و سد می شود فقیر

کنار تو

از یاد می برم غم نان را کنار تو 
اندوه هستی و خفقان را کنار تو

 در جاده های خلوت و تاریک زندگی
 طی کرده ام بهار و خزان  را کنار تو 

با بوسه های مست تو از یاد برده ام
درد و غم و گذشتِ زمان را کنار تو

با تو خوشم که تجربه کردم هزار بار
دیوانه بودن و هیجان را کنار تو 

میل بهشت و دیدن آن نیست در سرش
آن کس که درک کرده جهان را کنار تو

جور دیگری است

جایی مرا ببر که زمان جور دیگری است
زیبایی و بهار و خزان جور دیگری است

جایی که نیست شش جهتش از گرسنه پُر
تصویر زندگانی و نان جور دیگری است

جایی که دین وسیله ارعاب و قتل نیست
رنگ حیات و ارزش جان جور دیگری است

جایی که نیست پاسخ مردم گلوله و
گفت و شنود مشت و دهان جور دیگری است

جایی که رسم و پیشه مردم دروغ نیست
در قاب هستی اش جریان جور دیگری است

جایی که جرم نیست در آن عشق و عاشقی
قهر  و عذاب و خط و نشان جوری دیگری است

ای عشق

ای عشق طرز فکر من و مذهب منی
از کودکی مصاحب و هم مکتب منی

دارایی ام تویی و فقط با تو سرخوشم
ساقیّ و هم پیاله خوش مشرب منی 

شب  سرگذشت حسرت و دلتنگی است و تو
تاریخ بی قراری ِروز و شب منی

تو علت شکفتگی جسم و جان من
تسکین بی قراری روح و  تب منی

تلخیّ روزگار به لطف تو دلکش است
شیرینی نگاه من و مطلب منی

در سنگلاخ و دخمه تاریک زندگی 
انگیزه مضاعف من ، مرکب منی

آنش تن

دلم گرفته دوباره برای دیدن تو
کجاست مستی آن چشمهای روشن تو

در این هوای زمستان که استخوان سوز است
دلم خوش است به گرمای آتشِ تن تو

نوشته ام که بدانند مردم دنیا
که هست خون دل عاشقم  به گردن تو

بیا که باز بپیچد به سرسرای دلم
 شکوفه های پر از عطر و بوی دامن تو

نشسته ام که بیایی و درنوردیدم
تمام ثانیه ها را برای دیدن تو

خوشا حضور تو در شعرهای عاشق من
خوشا نگاه من و لحظه ی شکفتن تو