اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

تک بیتی های فارسی

تا بترساند مرا از دوزخ موهوم، شیخ
می نهد در کوره اش هر روز هیزم بیشتر


خوش به حال کسی که در همه عمر

از خیار انتظار موز نداشت 


حد می زند اگرچه در اینجا به مست ها
با شیخ در بهشت همه هم پیاله ایم


بس که مالیدن و موس موس روال است اینجا 

نقص هر آدم دیّوث کماب است اینجا


کور چشمی است که از کور شفا می طلبد
هر که از آدم گستاخ حیا می طلبد


ظلم را تا عمق مغز استخوان حس می کند
کودک کاری که در سرما گدایی می کند


دیریست در این شهر که سگ ساران است
سگ سهم من و سهم شما را خورده


ای شیخ اگر به حلقه ی مستان گذر کنی
در چشم خلق یک شبه محبوب می شوی


انتظار خوبی از شیخ و تبارش داشتن
وام فرزندآوری بر پیرمردان دادن است