اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

عاشق شدن

بدون عشقِ تو دنیا سرای درد و غم است
که دیدن تو بهشت و ندیدنت ستم است

تو آن فرشته پاکی که وصف خوبی تو
دلیل فخر و مباهات شاعر و قلم است

وَ آن بلندترین برج حُسن هستی که
دلم برابر تو چون خرابه های بَم است

برای عضویت مکتب جنون شدنت
نثار جان و تن خویش اوّلین قدم است

خوشا به من که به یاد تو سرخوشم همه عمر
دلم به عشق تو آلوده است و متّهم است

تفاوتی است فراوان و غیر قابل درک
میان عاشق و آن کس که قبله اش شکم است

از آن زمان که تو را دیده ام به خود گفتم
هزار مرتبه عاشق شدن کم است و کم است

خجالت

هرگز گؤتو بوش شیخ خجالت چکمز
یاتماق دی،یئمک دیر ایشی زحمت چکمز
بیر گؤن سوخاجاق دولته میللت،دئمَه سَن
پیس جور سوخوب میللته دولت چکمز

کشف حجاب

دیریست که در دست تو جز چوبی نیست
در چنته تو متاع مرغوبی نیست
ای شیخ برای منع از کشف حجاب
ترساندن مردم روش خوبی نیست

بوگونلر

باغی،بولاغی یوخدور
دَرَه سی،داغی یوخدور
بوگونلر سَن سیزلیگین
اوجو-بوجاغی یوخدور
Baği,bulaği yoxdur
Dərəsi,daği yoxdur
Bugünlər sənsizliğin
Ucu-bucaği yoxdur

یول یولاق

بو سؤز یول دور،یولاق دیر
آداملارا دایاق دیر
ائششکلیک: کیف ائله مَک
آنلاماق،آغلاماق دیر
Bu söz yoldur,yolqdir
Adamlara dayaqdir
Eşşəklik:kef eləmək
Anlamaq,ağlamaqdir