اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

تحسین

اشعار مرا شنید و تحسینش کرد
غمهای مرا زدود و تدفینش کرد
احسنت و درود بر لبانت که شبی
بر تلخی من گذشت و شیرینش کرد


[جاکشی

اسب «آت» است و خواب« یاتماق» است
سیب «آلما»، فروش «ساتماق» است

دئدین «ائولنمگی» منه بیلیدیر
پوخا تا خیرتلاق باتماق است

دیکتاتورلارین ایش-گؤجو،یئریشی
وورماق،اؤلدورمک و اوزاتماق است

کؤپک اوغلو«پدرسگ» و «متلک»
قیزلارا پیس دئیب، سؤز آتماق است

ایت«سگ»،جاکشی«قورومساقلیق»
بُعد«اوزاقلیق»،وصال«چاتماق» است

ایشیمیز: اورتانی قاریشدیرماق
سویو در سطل شیر «قاتماق» است


گنده گوزی

هر بُزی با گاونر درگیر شد، شاخش شکست
گنده گوزی جز پشیمانی ندارد حاصلی

تانری

آجی لار شیرین اولار
داشلیق یئر،اکین اولار
ائششک، آت-چیرکین، گوزل
تانری ایسته سین اولار

شیر

می رفت به جنگ شیر، مردی
با نعره و بانگ و داد و فریاد
شمشیر به دست و هی در آن راه
آرام و بلند گوز می داد

گفتند:« به او چرا مداوم
می گوزی و فحش می دهی هی؟
همچون تو دلیر کس ندیده
در شام و عراق و مسقط و ری»

فرمود:«که نعره می زنم، شیر
تا رَم کند از فغان من هم
می گوزم از آنکه ترس از شیر
افتاده به جسم و جان من هم»