اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

دوبیتی های عاشقانه

بده بر باد موی خرمنت را

و در مِی غوطه ور کن دامنت را

غزلهای مرا موّاج خواهی

بموجان آبی پیراهنت را



بیا و ترکِ ناز و دلخوری کن

تو در شهر دلِ من تک خوری کن

لبم را "لوله کن" با بوسه هایت

به قلبم "حمله ی گازانبُری" کُن



من و تو تا جهان باشد،من و تو

زمین و آسمان باشد،من و تو

من و توعاشقان آتشینیم
اگر آتشفشان باشد،من و تو


پر از رنگ و فریب و خشم و جنگ است
بدون معنی و پوچ و جفنگ است
جهان با عشق و زن سرسبز و زیبا
بدون عشق و زن یک پشته سنگ است


به تو بسیار مدیونم که هستی
خوش و میزان و موزونم که هستی
در این اوضاع تلخ و نا امیدی
سلام ای عشق ممنونم که هستی



میان مکتب تو کشف کردم

در آغوش شب تو کشف کردم

خوشا بر من پس از سردرگمی ها

جهان را با لب تو کشف کردم