اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

خریتت

می گفت کسی که کودن و لات و لشیم
یک مُشت عقب مانده ی بی غلّ و غشیم
کی خوب شود حال دل ما ، گفتم : 
آن روز که دست از خریّت بکشیم

فقیر

از هر محلّ و کوچه که رد می شود فقیر
با صد هزار دیده رصد می شود فقیر

در زیر پای زندگی پوچ و لعنتی
 مانند پشّه محو و لگد می شود فقیر

یک گلّه بچّه راهی بازار می کند 
وقتی که گرمِ  زاد و ولد می شود فقیر

جز درس ترس و پیروی احمقانه نیست
چیزی اگرکه حفظ و بلد می شود

آفتابه ای اگرکه بدزد بدون شک 
محکوم زجر و حبس ابد می شود فقیر

چون خالی دست و حسابش پُر از تُهی است
اغلب بدون عقل و خرد می شود فقیر

دشمن اگر به کشور ما حمله ور شود
از خود گذشته،سنگر و سد می شود فقیر

eşşək adam

هئچ فیکر ائله مَز،علم و ساوادی چوخدور
یونجاسی،سامانی،هامی زادی چوخدور
بیر کیمسَه دئدی : خطرلی اینسان کیمیدیر ؟ 
او ائششک آدام کی اعتقادی چوخدور
heç fikr eləməz,elm o savadi çoxdur
yoncasi,samani,hamizadi çoxdur
bir kimsə dedi:xətərli insan kimdir?
O eşşək adam ki etiqadi çoxdur

رمضان

تشنه اند و گرسنه مور و ملخ
می شود بسته کافه و مَطبخ

می رود گاهی آمپرَت بالا
می کند گاه دست و پایت یَخ

روزه ات را اگرکه میل کنی
مشت و شلاق می خوری و الَخ ...

هست ممنوع خوردن لب لعل
بوسه بر روی ماه و سیب زنخ

آب انگور و آبجو و عرق
نیز جرم و گناه  باشد و اخ !

رمضان چیست؟:ماهِ غرقیدن !
به امید بهشت در دوزخ

رای فروشی

تنگ دستی اگر ای خانه به دوش

رای خود را نفروش

خانه یِ توست اگر لانه یِ موش !

رای خود را نفروش

 

پابرهنه برو از" کیش "به" قُم"

نیز از قشم به "رُم"

هی مُعَلّق بزن از "ری"تا"شوش"

رای خود را نفروش

 

نخوری گول عزیزم با پول

باز طبقِ معمول

نکند فکرِ تو گردد مخدوش

رای خود را نفروش

 

برگزین شخصیتی سالم را

عاقل و عالم را

صاحب عقلی و وجدان و دو گوش

رای خود را نفروش

 

داخل کاسه ای از چینی و مِس

نان ترید کُن با حِس

شام و صبحانه بخور با خر و موش

رای خود را نفروش

 

زندگی را بده بیهوده هَدَر

برو در کامِ خطر

سر بکن در دهنِ شیر و وحوش

رای خود را نفروش

 

حفظ کُن حقّ ِ دمُکراسی را

آن دو پاپاسی را

بده بر صاحب خود،زهر بنوش

رای خود را نفروش

 

رای یعنی که نظر داری تو

بال و پَر داری تو

نیستی شلغم و خُنثی،خاموش

رای خود را نفروش

 

گرچه تلخ است نصیحت کردن

جایِ صحبت کردن،

می کنم توصیه خود نیز بکوش

رای خود را نفروش