اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

قالاق قالاق

داش"سنگ"اولار، پا"آیاق"

دال"عقب"، جلو"قاباق"

‏دؤولت تؤکۆر قبیره

میللتی قالاق قالاق


مورچه

می گفت زنی به شوهرش روی مزار

این حرف حساب را به خاطر بسپار

از مرگ نبوده تا کنون راه فرار

ما مورچه ایم و این جهان مورچه خوار

او گئجه

او گئجه شهر ایچِندَه       

غرق اولدون قهرایچِنده

دئدیم:«گؤزَل مارا لیم!   

عسل سن،زهر ایچِندَه»!

سال جدید

کام تو همیشه پُر شکر باد
بخت تو جوان و تازه تر باد

جان و تن تو قوی و سالم
درد تو خفیف و مختصر باد

در سال جدید دشمن تو
بدنام و گر و سوار خر باد

قوری و سماور رقیبت
بی چای و شکسته و دَمَر باد

غم های تو دست و پا شکسته
با قاطر لنگ ‌در سفر باد

بدخواه تو مست و لاابالی
با خشتک پاره دربه در باد

بر روی سر تو چتر مهر
بی منّت مادر و پدر باد

ایران عزیز سر بلند و
زیبا و رها و مفتخر باد

در جنگ میان نور و ظلمت
پیروز قبیله ی سحر باد

توی دهن ! خرافه گویان
صد دسته ی گنده ی تبر باد

ایّام به کام دوستان و
"صغری کُپُل" و "ننه قمر" باد

سال نو به تو مبارک ای دوست
عُمر تو اگرچه رفته بر باد

این شعر علیرضا رضائی
در دفتر دهر معتبر باد


بیزدن سورا

دئدیم ، یاز بیزدَن سورا
آزاولمازبیزدَن سورا
بو میللت ائششکلیگی
بوراخمازبیزدَن سورا