اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

آنش تن

دلم گرفته دوباره برای دیدن تو
کجاست مستی آن چشمهای روشن تو

در این هوای زمستان که استخوان سوز است
دلم خوش است به گرمای آتشِ تن تو

نوشته ام که بدانند مردم دنیا
که هست خون دل عاشقم  به گردن تو

بیا که باز بپیچد به سرسرای دلم
 شکوفه های پر از عطر و بوی دامن تو

نشسته ام که بیایی و درنوردیدم
تمام ثانیه ها را برای دیدن تو

خوشا حضور تو در شعرهای عاشق من
خوشا نگاه من و لحظه ی شکفتن تو