اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

ابول

شنیدم مردکی لات و« ابول » نام

شبی سر مست بود افتاد از بام


به پیش دکتری بُردند او را

و خواباندند ان جا آن عمو را


ولی آن مَرد قرص و آبدیده

ز فرط ضربه شد قدری خمیده


چو بابایش بیامد پیش ایشان

به او فرمود جدّی و پریشان :


«نگاهش کن ولو گردیده،هیهات

مگر تو نیستی فرزند بابات ؟


چرا اینگونه زار و تق ّ و لقّی ؟!

چه شد مردانگی ّ و کله شقّی ؟


پسرجان راست شو مردانه می ایت

که خم بودن سزاوار « ابول » نیست »!!!!


صفحه 37

بالدیزیم

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

ریشه دن

یاندیر ای«حاجی حسن» درد،اختلاسی ریشه دن 

یانماسا چوخ گؤزله« قانون اساسی»ریشه دن

 

وئرمَه سَن بیر آن آمان بو مملکت ده«بید» لره

داش اوره گ اول،سال آیاغ آلتیندا«ساسی»ریشه دن

 

قوی بیرآز راحت دولانسین آی کیشی ارکک – دیشی

سالما آمما کؤینگی،شورتو،لباسی ریشه دن

 

گر یئرینده من اولام خوار ائیله رم یالتاقلاری

بمبیلان محوائیله رم تئز التماسی ریشه دن

 

گؤزله سو قطع اولماسین ساحیلده،یانقین دریادا 

یانماسین بیر دفعه «غسل ارتماسی»ریشه دن

 

بو اِئوه اوغرو گلیب،دوت بوغ،بو تولکو اوغرونو

چون آپاردی خالچانی،یاسدیق،پلاسی ریشه دن

حضرت خر

پالان تو را اگر نجویم چه کنم ؟

گردر ره عشق تو نپویم چه کنم ؟

کس لایق مدح نیست ای حضرت خر

من مدح تو را اگر نگویم چه کنم؟

روایت عاشقانه

درقلب ِ من نشسته ای و بی نهایتی 
ای عشق از کجا و کدامین ولایتی ؟


در روزهای ِ سرد و زمستانی ِ دلم
زیباترین روایت و شیرین حکایتی


ای روزگار ِتیره و ای مَهد ِ درد و رنج
بی عشق از تو هیچ ندارم رضایتی


با اینکه سخت می کُشَدَم درد ِ دوری ات

دارم هزار شُکر و ندارم شکایتی


ای عشق در سیاهی و گمراهی جهان
خورشید ِ عاشقان و چراغ ِ هدایتی


بسیار لطف می کنی و در کنار من

متشکّرم که هستی و داری عنایتی


جز تو کسی به داد ِ دل ِ من نمی رسد
جز تو کسی نمی کند از من حمایتی