عاشق بی حوصله
کتاب عاشق بی حوصله مجموعه اشعار طنز علیرضارضائی .سال انتشار1389
تاريخ : شنبه بیست و دوم آذر ۱۳۹۹ | نویسنده : علیرضارضائی

گر لطف به دردمند کردی مَردی

یا خنده ی دلپسند کردی مَردی

مردی نبُوَد از فقرا دزدیدن

گر مال مرا بلند کردی مردی


برچسب‌ها: عاشق بی حوصله, مردی, رباعی طنز امیز, بلند کردن

تاريخ : شنبه بیست و هشتم تیر ۱۳۹۹ | نویسنده : علیرضارضائی

به مامانش شکایت کرد مردی

"که در دستِ زنم مرغی اسیرم

 

در این مدّت مرا از بس چزانده

دگر بیچاره ام کردست و پیرم

 

نباشم پیشِ او هم سنگِ موشی

اگرچه پیشِ خود شیری دلیرم

 

همه شام و ناهارم زهرماراست

دگر از زندگی کردست سیرم

 

چنان گردیده این ظالم سوارم

که در زیرش الاغی سربه زیرم"

 

چو مامانش شنید این آه و زاری

از او پرسید:"فرزندِ فقیرم،

 

تو آیا دوست داری او بمیرد

برایِ تو زنی دیگر بگیرم"؟

 

بگفتا:" نه که می ترسم به والله

خودم از شادی مرگش بمیرم"!!

صفحه 1

 

 


برچسب‌ها: عاشق بی حوصله, شکایت زن ذلیل, قطعه طنز آمیز, شادی مرگ همسر

تاريخ : جمعه بیست و هفتم تیر ۱۳۹۹ | نویسنده : علیرضارضائی

دیشب که بارون اومد

لیلا لب بون اومد

 

رو بومشون غضنفر

به خاطر اون اومد

 

تا ببینه لیلا رو

تا به لبش جون اومد

 

یهو داداش لیلا

- مهدی - از بیرون اومد

 

چون که دید اون دو تا رو

خشمش فراوون اومد

 

رفت توی آشپزخونه

با چاقو بیرون اومد

 

غضنفر عاشقو

با چاقو زد خون اومد

 

غضنفر ماکسیما رفت

پیکان داغون اومد

 

چک و چونه ش

بدون دندون اومد

 

لیلا هم شد فراری

از ده به تهرون اومد

 

عاشقی رو بنازم

که قاتل جوون اومد

 

این شعر بی سر و ته

اینجا به پایون اومد

صفحه 2


برچسب‌ها: عاشق ب حوصله, شعر طنز عامیانه, لیلا و غضنفر, مثنوی طنز

تاريخ : پنجشنبه بیست و ششم تیر ۱۳۹۹ | نویسنده : علیرضارضائی

با اتولش هر سحر از کوچه ها

می گذرد «مش صفر» از کوچه ها

 

گاز دهد،بوق زند باز هم

می گذرد مثل خر از کوچه ها

 

گرچه بیفتد به دس اندازها !

باز درآرد پدر از کوچه ها

 

می زند از بس به درختان و جوی

در برود بی سپر از کوچه ها

 

می کُشد از پیرزن و پیرمرد

رفع کند تا خطر از کوچه ها

 

می زند و می کند و می برد

آجر و سیمان و در از کوچه ها

 

می گذرند اهل محل روز و شب

از خطر او دمر از کوچه ها

 

می شکند مثل یکی گاو نر

کلّه و پا، دست و سر از کوچه ها

صص 3-4


برچسب‌ها: عاشق بی حوصله, کوچه ها, نقیضه, غزل طنز آمیز

تاريخ : چهارشنبه بیست و پنجم تیر ۱۳۹۹ | نویسنده : علیرضارضائی

دید مرد نشئه ای را بچّه ای

مست در راه باراجین می رود

 

گفت با بابای خود :« این مرتیکه !

پس چرا در راه همچین می رود ؟!

 

می زند چشمک به زنهای قشنگ

از پی «سُلماز » و « نسرین » می رود !

 

گر کُند اینگونه استعمال مِی

آبرو از شهر قزوین می رود »!!

 

گفت بابایش که :« در راه خلاف

گرچه جالبناک ! و شیرین می رود ،

 

بی خیال از کارهایش غم مخور

چون خلاف راه و آیین می رود ،

 

با یکی خوشگل تر از خود بین راه

تا سحرگه زیر ماشین می رود »!!

 

صفحه 5


برچسب‌ها: عاشق بی حوصله, قطعه طنز آمیز, راه باراجین, باراجین قزوین

تاريخ : سه شنبه بیست و چهارم تیر ۱۳۹۹ | نویسنده : علیرضارضائی

ای فقر سکوت خانه از توست

دعوای پدر،بهانه از توست

 

آن دخترک فرار کرده

تنها ز سکوت خانه از توست

 

آن مَرد جوان که رفته دزدی

در خلوتی شبانه از توست

 

با پای خودش نرفته دزدی

ای فقر که دام و دانه از توست

 

آن مَرد که بچّه ی خودش را

انداخته توی لانه از توست

 

آن کارگری که گشته بی جان

در داخل کارخانه از توست

صفحه6


برچسب‌ها: عاشق بی حوصله, غزل طنز آمیز, نقیضه, از توست

تاريخ : دوشنبه بیست و سوم تیر ۱۳۹۹ | نویسنده : علیرضارضائی

به پیش جوشکاری رفت مَردی

دَهد تا جوش سوراخ سپر را

 

از ایشان خواست یک پول قلمبه

که سوزانید قلب آن بشر را

 

پس از چندی همان استاد زالو

گرفته همچنان دور کمر را

 

سوار تاکسی آن مرد گردید

بریده بود زیرا دست و سر را

 

گرفت از او کرایه را مضاعف

دَمر گرداند آن مَرد دمَر را

 

خلاصه می بُرند اینجا مُداوم

همه یک جور گوش همدگر را !

صفحه 7


برچسب‌ها: عاشق بی حوصله, گوش بری, راننده تاکسی و جوشکار, تیغ زدن

تاريخ : یکشنبه بیست و دوم تیر ۱۳۹۹ | نویسنده : علیرضارضائی

«مش حسن» مردی به رَه دید و گریبانش گرفت

گفت :« ای مردَک چرا در پای تو شلوار نیست »؟

 

گفت «: شلوارم گِرو بُرده است بقّال محل !

ناجوانمرد است این بقّال و مردم دار نیست »!

 

گفت :« بیکاری مگر که اینچنین وارفته ای »؟

گفت که :« در این زمانه کیست که بیکار نیست »؟!

 

گفت :« بَس ژولیده ای دیوانه را گفتی زکی »!

گفت:« تو آیینه ای در گفته ات انکار نیست »!!

 

گفت :« داری حرفهای گنده گنده می زنی »!

گفت:« اکنون گنده گویی هم مُد بازار نیست »؟

 

گفت :« شامت نان خالی است و است و اشکنه»!

گفت :« زیرا چاکرت مثل تو دولتیار نیست »!

 

گفت :« من بهر چه دارم می خورم مال تو را »؟!

گفت :« چون کوته تر از دیوار من دیوار نیست »!

 

گفت :« بر خیز و برو در خانه ات ای نرّه خر »!

گفت :« قربان نرّه خر را خانه ای در کار نیست »!!

صفحه 8


برچسب‌ها: عاشق بی حوصله, نقیضه, مناظره طنز آمیز, مال کسی را خوردن

تاريخ : شنبه بیست و یکم تیر ۱۳۹۹ | نویسنده : علیرضارضائی

به نام ایزد حیّ تعالی 

که جان بخشید و ایمان داد ما را

 

دراین ابیات سُست و پُراراجیف!

لغاتی چند را کردیم تعریف !

 

خریّت":جیب خالی ّ وعروسی" !

ترقّی" :دستمال و چاپلوسی" !

 

خیانت ":چیزکی شیرین تراز قند" !

سلامت ":کیمیا"،معدوم" :لبخند" !

 

صداسیما":چاخان "،بازار":گنداب" !

دبیری" :گشنگی"،بدگوشت" :قصّاب" !

 

دوا" :سیمرغ"،دکتر ":عاشق پول" !

سبیلومردکِ آمپول زن :"غول" !

 

گدا":قارون" ورشوه :" پول چایی" !

 

همیشه کارمردُ م:"خودنمایی" !

 

پسند مردمان:"خوش رنگ وبویی" !

در اینجا سکّه ی رایج:"دو رویی" !

 

سعادتمند:" فرد ِ سردرآخور"!

جوان:"علاف"،دانشجو :"کتک خور "!

 

فلاکت:"دستمزد ِ درس خواندن" !

حماقت:"درصداقت راست ماندن" !

 

مدیریِّت:" عذاب زیردستان" !

پُر از شور و شعف:"دنیای پَستان" !

 

وفا:"کشک" و جهنّم:" زن ذلیلی" !

جواب حق پرستان:"مُشت وسیلی"!

 

اداره:"مرکز ِ تعظیم کردن" !

دودستی رشوه را تقدیم کردن !

 

فقیر:"آنکس که در فقدان شادی است !

وجود او در این عالم  زیادی است" !

 

غنی:" اَنبان پُر فیس و تکبّر!

که دردزدی بسی دارد تبحّر"!

 

حیا:"پَشم" و زن:"آقا"،مرد:"نوکر" !

پسر:" بابا"،پدر:"برگ چغندر" !

 

قدیمی:" زن گرفتن"،نو:"تجرّد"!

قوقولی قو:"زن" ومردانه:" قدقد"!!

 

نشان کارمندان:"جیب خالی" !

غذا:" بادهوا"،پُز :" نیک وعالی" !

 

ادب:":عنقا که پشت کوه قاف است "!

به جز بی تربیت بودن خلاف است!

 

تخصّص:"کشک و بی ارزش لیاقت" !

یگانه رمز پیروزی:"ارادت" !

 

سبیل:" افسانه"،شایع:"بی سبیلی" !

مُد ِ قرن ِ معاصر :" زن ذلیلی" !

 

پدر:" تنها نماد ِ شرمساری "!

سبکساری وجلفی،"با وقاری"!

 

پسر::" موی دراز،ابروی ِ نازک !

که در دخترشدن گردیده چابُک" !

 

فشار قبر:« ایام نداری            

 بدهکاری و بیکاری و زاری »!

 

تقلب:« کار هر ایرانی خوب "!  

اگرچه سنتی زشت است و معیوب  

 

گدا: «آن کس که با شد گردنش کج              

وایضا دست و پا و باسنش کج »!

 

ترانه:«چیزکی سُست و مزخرف         

که می خوانند آن را با کف و دف »!

 

پر از فیس و غرور:«آقای شاعر»!        

وفا و معرفت :« یک چیز نادر»! 

 

معلم:« آن که اعصابش خراب است       

برایش زندگی رنج و عذاب است »!

 

مدیر:«آن کس که بر میزش بچسبد        

به میز گنده و تیزش بچسبد»! 

 

زرنگ:«آن کس که باشد ضدّ اخلاق        

وَ دارد توی دزدی فکر خلاق »!

 

دروغین :« دوستت دارم عزیزم      

به پایت زندگانی را بریزم»؟

 

تبِ شهوت:«غزل ساز و ترانه     

اساس  شعرهای  عاشقانه»! 

 

فراوان توی دنیا:«غصه و غم»!        

بهشت و دوزخ و آینده:« مبهم »!

 

تکبّر:« کار اشخاص فروتن »!  

 دراین دنیا همیشه بهترین:« من »! 

 

بلای دیدگان و کاهش جان:        

«نگار مانکن و مانتوی چسبان»

 

کلک:«آن کس که مِی پنهان بنوشد         

برای نان مصالح می فروشد» !

 

خجالت:«بی زبانی،روی قرمز »    

پُر از خالی:«عزیزم بی تو هرگز»!

 

توقع:«آن چه بالا رفته اکنون » 

پدر:«آن کس که می باشد جگر خون »

 

هدر:«عمر تو و روز جوانی » 

تبانی:«کار  آقای   فلانی»! 

 

شعور و فهم:« یک چیز کذایی»! 

شده کار همه :« مدرک گرایی»

 

وجودت:«آنچه در خورد ازاله است »!   

سرت:«سطلی که سرشاراززباله است»!

صص 9-11

 

 


برچسب‌ها: عاشق بی حوصله, تعریفات, رساله تعریفات, زباله فکری

تاريخ : جمعه بیستم تیر ۱۳۹۹ | نویسنده : علیرضارضائی

یکی پرسید از یک دزد پُررو

چرا دزدیدی از مال فقیران ؟

 

نکردی رحم ای زالوی نامرد

تو حتّی بر یتیمان و صغیران

 

جوابت چیست حالا پیش ملت »؟

چنین فرمود او مانند شیران :

 

« اگر دزدی نمی کردم رفیقان  

در این وضع هشلهف ! توی ایران ،

 

بباید می نمودم زندگانی

تمام عُمر مانند دبیران »!!


گفتند :« معلّمان دگرگون شده اند

خواهان حقوق و مسکن و نون ! شده اند

کردند تجمعّات گسترده همه

از بس که ز فرط فقر داغون شده اند» !!

 

صفحه12


برچسب‌ها: عاشق بی حوصله, رباعی طنز, طنز معلمی, حقوق معلمی

اسلایدر