اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

عطش خواستنت

سرچشمه مستی ّ و شراب است تنت

عطر خوش گل وام شده از دهنت

ای آنکه لبت مرهم لبهای من است

عُمریست پُرم از عطش خواستنت

شب

غم فراق تو تا ریشه و عصب برسد

اگر غروب کند آفتاب و شب برسد


مرا علاج کند غیر تو کدام طبیب

برای کشتن من چون که درد و تب برسد


عزیز و خاطره انگیز و زندگی ساز است

خیال لطف تو وقتی که بی سبب برسد


بگو چه کار کنم ؟ در کجا گریزم من

اگر که جانم از آغوش تو به لب برسد

الهی نامه

الهی اورپانی ویران ائله

پوخا باتمیش ایرانی آلمان ائله


دی یاغسین بولوددان شراب و عرق

بورانی بهشت ائیله،جبران ائله


نه دیر انقلاب زن و زندگی

قیز-آروادلاری اولدور اوغلان ائله


عزادان یورولدوق بیزیم ایچین بیر آز

چالیب اویناماق فیلمین اکران ائله


گوناهیم چوخالدی،منی توت آپار

گوزللر قوجاغیندا زندان ائله


تویوغی خروز و خروزی تویوق

پیشیک خصلت انسانی سیچان ائله


کدو تاپمادین زجر و تنبیه ائله

جهنّم ده شیخی بادمجان ائله !


اگر سن کیشی سن او دونیادا یوخ

قوجا آروادی بوردا جیران ائله !

چقدر

غافلی از اینکه از دوریت دلتنگم چقدر

با دل بی طاقتم هر روز می جنگم چقدر


زود رنجم می کنم با هر کس جنگ و جدل

دور از تو دور از آداب و فرهنگم چقدر


خواب می بینم که پیشم هستی و در خوابها

می زند قلب من و هی می پرد رنگم چقدر


می زنم در خلوت خود خاطراتت را ورق

با حیالت محو و غرق شعر و آهنگم چقدر


آه ای آهوی صحرای خیال وحشی ام

می گریزی تا کجا؟ بیهوده از چنگم چقدر ؟

مقدس

هر دم دو هزار آدم اعدام کنند
بامکر و فریب صبح را شام کنند
سر می بُرم آبادی و آزادی را
روزی که مرا مقدّس اعلام کنند