اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

مسمط طنز آمیز فارسی و ترکی

ای معلم؛ گر چه نانت آجر است 

جیب تو هر چند از خالی پر است 

خانمت هر چند گرم غرغراست!

مهر آمد؛ گریه و زاری مکن

در کلاس درس کم کاری مکن!

 

دولت ما، حامی اشراف اگر

 کرد در حق شما اجحاف اگر

در فشاری در فسا و خواف اگر

از غم خود پرده برداری مکن!

در کلاس درس کم کاری مکن

 

روح خود را اندکی تلطیف کن

بد مگو؛ از شغل خود تعریف کن!

شغل خود را بهترین توصیف کن 

شاد باش؛ اظهار بیزاری مکن!

در کلاس درس کم کاری مکن 

 

گر چه کارت تلخ و تکراری شده

سخت و اجباری، خودآزاری شده

کار تو با اینکه بیگاری شده 

شکوه ازاجحاف و بیگاری مکن 

در کلاس درس کم کاری مکن

 

در کلاس از شادی ات بشکن بزن!

بوسه بر رخسار مرد و زن بزن

از شراب ناب و مردافکن بزن! 

فکر دزدی و زمین خواری مکن!

در کلاس درس کم کاری مکن

 

گر فلانی کرده غارت بی خیال!

دارد او دائم طهارت، بی خیال 

می کشد از ما خجالت، بی خیال

پیش او داد از گرفتاری مکن

در کلاس درس کم کاری مکن

 

تربیت کن بچه ها را خوب و راست!

چپ اگرباشی حسابت با خداست

می خوری از کج روی ها چوب و ماست 

خویش را چون دزد بازاری مکن

در کلاس درس کم کاری مکن

 

فکر شام و پوشک و شلوار باش!

ریش بگذار اندکی، هموار باش!

فکر فرزندآوری، پر کار باش

فکر بدبختی-بدهکاری مکن

در کلاس درس کم کاری مکن

 

مهر را با خنده ات آغاز کن

دست ها و نیش خود را باز کن

سوی میز و مدرسه پرواز کن

از نثار علم خودداری مکن 

در کلاس درس کم کاری مکن



ای خوش او گونلر کی بیز آزادیدیک 
پول واریدی،قیزلارینان شادیدیک !
صاحب سرمایه و هر زادیدیک !
گونلریمیز شادیدی،آرامیدی !
    « آخ نئجه کئف چکملی ایّامید ی»

یوخلوق الیندَن یوخودو هئچ گله !
شاکی دگیلدی آج آدام بیر بئله !
ائـتدی حرام مال بیزی لاپ حامله !
آخماق آدام غرق در اوهامیدی !
        «آخ نئجه کئف چکملی ایّامیدی»

بیزلر ائلردیک هامی وقت اختلاس 
ملتمیزده یوخودو هئچ حواس !
قؤزامیشیق دؤرت کامیون اسکناس !
آفتابه اوغرولاری بد نامیدی !
        «آخ نئجه کئف چکملی ایّامیدی»

جامعه ده ظاهریمیز چوخ گؤزل
باطنمیز ساحه سی،چیرکین،دغل !
اوغرو آداملار ، هامی میز مبتذل !
ساققالیمیز مظهر اسلامید ی !
        «آخ نئجه کئف چکملی ایّامیدی»


قاچدیق اگر هر بیریمیز بیر یانا !
گلدی قدَر دولتیمیز میدانا !
دوتدی بیزی ایندی سالوب زیندانا !
کِئشگه بیزیم دولتیمیز خامیدی !
        «آخ نئجه کئف چکملی ایّامیدی»



تا بخوانم کتابهای مُفید

فلسفه،شعر و قصّه های مجید

سعدی و حافظ و رمان جدید

برسم تا به اوج کیفوری

از تلگرام می کنم دوری

 

تا نریزد از استرس پَشمم

تا شَوَد سرد کوره ی خشمم

نشوَد تار تا دو تا چَشمم

تا نیاید سراغ من کوری

از تلگرام می کنم دوری

 

در فضای مجازی ام شب و روز

با پریسا و نازی ام شب و روز

در نخ حُقّه بازی ام شب و روز

نشوَم تا که ردّ و منشوری

از تلگرام می کنم دوری

 

مَستم از یاد گلرخان الکی

می زنم جام و استکان الکی

بعدازاین می روم همان الکی

می زنم ویسکی،آب انگوری

از تلگرام می کنم دوری

 

مثل معتاد شیشه و تریاک

چون گرفتار بنگ و ناس و کراک

شده ام پاک بی غم و ادراک

می روم کمپ و مدّتی زوری

از تلگرام می کنم دوری

 

گرچه سخت است ترک چَت کردن

دوری از نِت به هر جهت کردن

ترک این شغل و این سِمَت کردن

می زنم قید کار و مزدوری

از تلگرام می کنم دوری

 

بنده ی پُست و لایک و" اَت ساینَم"

شده هشتک شراب و شامپاینم

چون ببینی همیشه آنلاینم

چند روزی اگرچه مجبوری

از تلگرام می کنم دوری 


سرعتش کم باشد و عیبش زیاد
ای دو صد لعنت به شاد
داده عمر مردم ما را به باد
ای دو صد لعنت به شاد

در شمال و گرمسیر و سردسیر
در گلستان و کویر
شاکی اند از شاد هر قوم و نژاد
ای دو صد لعنت به شاد

هست از ایران قوی و بیشتر
باشد این غم نیشتر
سرعت اینترنت سودان و چاد
ای دو صد لعنت به شاد

می شود اعصاب داغان و خراب
شاد می باشد عذاب
هست با شادی همیشه در تضاد
ای دو صد لعنت به شاد

واضح است این نکته از شاد ای عزیز
از کلان و خرد و ریز
هیچ کس هرگز نیاموزد سواد
ای دو صد لعنت به شاد

داد هی دشنام بر سازنده اش
توی پخش زنده اش
درس خواند و هر کسی که درس داد
ای دو صد لعنت به شاد



گوشه ی چادر کنار خواهرش

بغض کرده با پتویی بر سرش

گفت گریان بچّه ای بامادرش:

داخل دشت و میان دامنه

آخ عجب سرماست امشب ای ننه


ما که چاییدیم دولت مردها

داغ ها دیدیم و رنج و دردها

دستمان سرداست و پاها سرد...ها

می وزد باد بدی از گردنه

آخ عجب سرماست امشب ای ننه


باد و یخبندان و برف سرد و شوم

تلخی و بدبختی و مرگ و سموم

همچنان می آورد بر ما هجوم

از زمین و آسمان،از روزنه

آخ عجب سرماست امشب ای ننه


روح ما در زلزله نابود شد

هستی ما رفت از کف،دود شد

راه خوشبختی دگر مسدود شد

می زند بر جسم ما سرما تنه

آخ عجب سرماست امشب ای ننه


دولت تدبیر و امیّد و فلان

ای که باشد وعده هایت آنچنان

توی چادر پبش ما یک شب بمان

تا بدانی حال ما در منگنه

آخ عجب سرماست امشب ای ننه