اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

مناظره مرغ و روباه

روبهی گفت به مرغی زیبا

توبه کردم دگر از خوردن تو !


هوس بُردن تو یادم رفت

کار زشتی است هوس کردن تو !


می روم در پی روزیّ حلال

چون حرام است دگر بُردن تو


تو لطیفی ّ و ظریفی ّ و عزیز

دست بردارم از آزردن تو


مرغ گفتا که :« فریبت نخورم

توبه ات هست همان مُردن تو !


روبه و توبه و روزی ّ حلال ؟!

خنده دار است قسم خوردن تو »!!!


صفحه 58

دختر مشدی عباد

شنیدم مادری روزی برآشفت

در آن حالت به فرزندش چنین گفت


که « ای نزدیک سنّ پیرمردی

تو می خواهی که کی داماد گردی ؟


نه فکر زن گرفتن ، نه معاشی

عجب تو بچّه ای مشکل تراشی !


همیشه توی فکر چون و چندی

عزیز من ! تو خیلی بد پسندی !


چرا تو اینهمه وسواس داری

به این بیماری مُزمن دچاری ؟


فلانی را که گفتی اهل ناز است

دماغش گنده و قدّش دراز است !


یکی را گفته ای با خویش قهر است !

ولش کن بچّه ی پایین شهر است !


دگر را گفته ای از فرط چاقی

نمی گنجد میان هیچ اتاقی


فلان که دختر همسایه ماست

رها کردی که خیلی می خورد ماست !


بیا و جان من دیگر به یکبار

تو از این بچّه بودن دست بردار !


جناب آقای تحصیلکرده

مگر تو می کنی تخم دوزرده ؟


که می خواهی زنت بی عیب باشد ؟

زن بی عیب در دنیا نباشد !


ولیکن دختر خانم زیاد است

یکی هم دختر « مشدی عباد » است !


که خیلی هم نجیب و سر به زیر است

و توی کار ِ خانه مثل شیر است


اگر که مادرت را دوست داری

بیا و راهی ام کن خواستگاری


که دامادت کنم چون آب خوردن

مرو تو اینهمه شمران و جردن !


وگرنه با چنین مشکل تراشی

مجرّد تا تمام عمر باشی !!


صص59-60

دل سیمانی

با همه ی فضل و سخندانی ام

باز گرفتار پریشانی ام


لِه شده توی صف نان چانه ام

توی صف بیمه ی درمانی ام


هر کس و ناکس زده بر ریش من

خنده،مگر غول بیابانی ام ؟


تا که خودم را بکنم تقویت

در طلب روغن حیوانی ام


چشم خودت را بده بر حال خود

گریه کنم با دل سیمانی ام


ای گل من ! تا که تو را دیده ام

محو تو در عالم حیرانی ام


عشق تو را هم بکنم کنترات

عاشقم و عاشق پیمانی ام


تا که تویی گندم آدم فریب

عاشق آن لحظه ی شیطانی ام


توی ادارات به رقص آمدم

سعی نکن تا که برقصانی ام


شعر تر و تازه ز من خواستی

بنده مگر سعدی و خاقانی ام ؟


بنده کی ام ؟ شاعرکی نکته یاب !

خالق اشعار خوش و آنی ام


صص61-62

شعر طنز انتخاباتی

ما برای کسب آرای زیاد

سیم کارت اعتباری می دهیم


تا که بنشینیم بر اسب مُراد

هر که می خواهد سواری می دهیم


از برای ازدواج سوّمین

وام بر پیران کاری ! می ذهیم


بر رئیسان وعده انواع پُست

سکّه بر کادر اداری می دهیم


مُژده ای بی خان ها،بهر رای

خانه های استجاری می دهیم


جیب ها را می کنیم از سکّه پُر

غصّه و غم را فراری می دهیم


هر که بنزین خواست ما در خدمتیم

کارت بنزین را به یاری می دهیم


ما شماها را نجات از کوچه ها

مشکلات عصر گاری می دهیم


چونکه آوردیم آرای زیاد

عکس خود را یادگاری می دهیم


بند تنبان،کشک،بادمجان بَم

بسته ی سبز هزاری می دهیم


در ضیافت های ما شرکت کنید

ما عجب شام و ناهاری می دهیم


می برد دل از حریفان لنگ مرغ

مرغ چاق گلعذار می دهیم


کدخدا اصغر فلان دِه یار ماست

ما در آن دِه زهرماری می دهیم


کیفتان کوک است با پیک نیک و سیخ

دستتان زیبا نگاری می دهیم


صص63-64


نگاری : وافور

خانه تکانی

عید شد فصل جوانی کردن

ترک ایّام خزانی کردن


فصل تبریک و پیامک دادن

ترک تبریک زبانی کردن


لذّت بی حد و حصری دارد

بوسه از روی فلانی کردن


دل خود را بتکان از کینه

تا به کی خانه تکانی کردن


دست باید بکشیم از غصّه

خویش را سخت روانی کردن


می کند عُمر تو را سخت تباه

با غم و غصبه تبانی کردن


می شود در همه جا صحرائی

عشق و حالات نهانی کردن


شعر بی معنی ما پایان یافت

ای خوشا ترک معانی کردن


صقحه 65