اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

مناظره پیکان و پژو

به  پیکان طعنه زد روزی پژویی

که :تو وارفته ای و پینه داری!

 

چوپیکان خشمگین شد با پژو گفت :

تو با راننده ی خود کینه داری!

 

تو انگاری که بمب هسته ای را

به صندوق عقب،درسینه داری!

 

گهی گازت خراب است و گهی بوق!

فقط زیبا دوتا آیینه داری!

 

سوارت می شود «ساسی»و«سوسن»!

کجا «زال زر»و«تهمینه» داری؟!

 

دو روزی نیست زاییدی درایران!

کجا مانند من پیشینه داری؟!

 

بدان که قیمتت کشکی است جانم!

تو با پیکان چنان فرقی نداری!!

 


مش حسن

«مش حسن» مردی به رَه دید و گریبانش گرفت

گفت :« ای مردَک چرا در پای تو شلوار نیست »؟


گفت «: شلوارم گِرو بُرده است بقّال محل !

ناجوانمرد است این بقّال و مردم دار نیست »!


گفت :« بیکاری مگر که اینچنین وارفته ای »؟

گفت که :« در این زمانه کیست که بیکار نیست »؟!


گفت :« بَس ژولیده ای دیوانه را گفتی زکی »!

گفت:« تو آیینه ای در گفته ات انکار نیست »!!


گفت :« داری حرفهای گنده گنده می زنی »!

گفت:« اکنون گنده گویی هم مُد بازار نیست »؟


گفت :« شامت نان خالی است و است و اشکنه»!

گفت :« زیرا چاکرت مثل تو دولتیار نیست »!


گفت :« من بهر چه دارم می خورم مال تو را »؟!

گفت :« چون کوته تر از دیوار من دیوار نیست »!


گفت :« بر خیز و برو در خانه ات ای نرّه خر »!

گفت :« قربان نرّه خر را خانه ای در کار نیست »!!

صفحه 8

مناظره مرغ و روباه

روبهی گفت به مرغی زیبا

توبه کردم دگر از خوردن تو !


هوس بُردن تو یادم رفت

کار زشتی است هوس کردن تو !


می روم در پی روزیّ حلال

چون حرام است دگر بُردن تو


تو لطیفی ّ و ظریفی ّ و عزیز

دست بردارم از آزردن تو


مرغ گفتا که :« فریبت نخورم

توبه ات هست همان مُردن تو !


روبه و توبه و روزی ّ حلال ؟!

خنده دار است قسم خوردن تو »!!!


صفحه 58