اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

دنیا

شمشیر و تفنگ و قمه را می شکند
هر زمزمه و همهمه را می شکند
استادِ شکست دادن آدمهاست
دنیا که در آخر همه را می شکند

شادی


زشت است که صرف داد و فریاد شود

ای حضرت حق گناه ما یاد شود

یادت نرود که در شب اول قبر

کاری بکنی که روحمان شاد شود

مقدس

هر دم دو هزار آدم اعدام کنند
بامکر و فریب صبح را شام کنند
سر می بُرم آبادی و آزادی را
روزی که مرا مقدّس اعلام کنند

عشق ورزی

در خانه و جنگل به خودت عشق بورز
بسیار و مفصّل به خودت عشق بورز
می خواهی اگرکه عاشقی پیشه کنی
پیش از همه اوّل به خودت عشق بورز

درد

اوغلان،کیشی،آروادی،قیزی سیندیرماز
باشی، اوره یی، قیچی،دیزی سیندیرماز
  دشمنلره دی ثابت اولوب دور دردی
بیز سیندیراریق،درد بیزی سیندماز