اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

نبودن هایت

من مانده ام و درد نبودن هایت
دل نیست هماورد نبودن هایت 
آتش زده ام به آرزوهای خودم
در تیره شب سرد نبودن هایت

زیبایی

تابندگی و رنگ غروبت زیباست
در ساغر قلب من رسوبت زیباست
ای تلخ و تراژدی  نبودن هایت 
جز دوری تو کُلّ عیوبت زیباست

زن

دنیای قشنگ و چشم روشن داری
پیوسته لباس عشق بر تن داری
شاعر که شدی بدان که تا آخر عمر
یک سوژه به زیبایی یک زن داری


خر عجیب

می گفت کسی :« شخص شری بودم من !

یک آدم کوریّ و کری بودم من

وقتی به گذشته خودم می نگرم

می بینم که عجب خری بودم من »!!