اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

زلزله

هرچند که عقل کُلّ و کامل هستیم
عُمریست دچار دور باطل هستیم
ای زلزله اینقدر نلرزان ما را
چون اهل دیاری متزلزل هستیم

کفارَة الفراقِ، طول العناق

گپ،حظّ حضوری،بغل طولانی است
چای و لب و قوری،بغل طولانی است
من بنده آن شاعر خوبم که سرود
" کفاره دوری بغل طولانی است "

منطق پوسیده

درگیر و اسیر منطقی پوسیده
زیر لگد دقایقی پوسیده
نفرین شدگانیم که بی هیچ هدف
هستیم سوار قایقی پوسیده

سندن سونرا

سَم توکدو یئمَک، آشیما سَندَن سونرا
خَط چَکدی قلم-قاشیما سَندَن سونرا
کؤهنَه فلکین سینیق- سؤکوک چرخیندَن 
داش یاغدی سینیق باشیما سَندَن سونرا

مرگ

با مُردن من دشت و چمن می سوزد
آثار حیات و جان و تن  می سوزد
آن گونه به حال مرگ افتادم که
خورشید دلش به حال من می سوزد