اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

ادکلن

ای عشق عزیز دل و دارویی تو
زیبایی هر چشم و برورویی تو
بوی خوش و ماندگاریت طولانی است
آن ادکلن اصیل و خوشبویی تو

هزار و یک شب

ای رخصت آغوش شب و لب با تو
ای آنکه خوش است مردن و تب با تو
تو بی خبری و در دل من مانده
داغ بغل و هزار و یکشب با تو...

تولد

نه از خر و از گاو لگد می خوردم
نه اینهمه رنج بیخودی می بردم
خوشبخت ترین آدم دنیا بودم
در روز تولّدم اگر می مُردم

قورشون

الدَن وئریب عاغلینی،دلی مجنون دور

فرهاد کیمین،کَرَم کیمین وورغون دور

هرکس سنین آماجین اولوب، گؤزلرینه

ایستی دوداغین،یئریکله ین قورشون دور



بی شعوری

رویای بهشت ِ غرق حوری مُد بود

اندیشه گناه و جهل و کوری مُد بود

ما پیر شدیم و عمرمان رفت هدر

در مملکتی که بی شعوری مُد بود