اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

دریامان

لب تشنه و بی قرار شد دریامان 
بر قهر زمین دچار شد دریامان 
از دولت بی تفاوتی های شما
تبدیل به شوره زار شد دریامان

صندوق امانات

این توصیه ی من نَپَرَد از دهنت

گر پول و طلا داری و باشد کفنت

صندوق امانات دگر ایمن نیست

بگذار درون شورت یا سوتینت



خریتت

می گفت کسی که کودن و لات و لشیم
یک مُشت عقب مانده ی بی غلّ و غشیم
کی خوب شود حال دل ما ، گفتم : 
آن روز که دست از خریّت بکشیم

ترس زن

تا وقت غروب از سحر می گیری
با رنج و عذاب و دردسر می گیری
اجر تو هزار مرتبه بیشتر است
از ترس زنت روزه اگر می گیری

خاک

بی غفلت و چالاک تو را خواهد خورد
خوش باشی و غمناک... تو را خواهد خورد
از خوردن غم صرف نظر کن زیرا
مانند همه خاک تو را خواهد خورد