اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

نام من غم است

وقتی تو نیستی همه ایام من غم است
جای شراب در رگ و در جام من غم است

در کوچه های خلوت و شب های بی کسی
تنها رفیق و همدل و همگام من غم است

بر سفره ای که جای تو بسیار خالی است
صبحانه و ناهار من و شام من غم است

می بارد آنچه بی تو زمستان و در بهار
باران و برف نیست که بر بام من غم است

از لحظه ای که رفتی و دیگر ندیدمت
دنیای من به رنگ غم و نام من غم است

تمام جامعه را


بریز داخل واگن تمام جامعه را
وَ سر به نیست کن از بُن تمام جامعه را

خیانتی است عظیم و خطا اگر بدهی
به دشمنان تمدن تمام جامعه را

نمی شود بکنی ای خدای عزّ و جل
سوئیس و نروژ و ژاپن تمام جامعه را ؟

شبیه فکر خراب است و مضمحل کرده
کراک و بنگ و متادون تمام جامعه را

به رغم شایعه و ادّعای مدّعیان
گرفته بوی تعفّن تمام جامعه را

بسیاره

خطوط فاصله بین من و تو بسیار است
که رنجش و گله بین من و تو بسیار است

به لطف بوسه و آغوش و صلح حل نشده
کم است و مسئله بین من و تو بسیار است

هوای شرجی و ساحل وَ خاطرات قشنگ
کنار اسکله بین من و تو بسیار است

من از به یاد تو بودن نمی شوم خسته
که صبر و حوصله بین من و تو بسیار است

خرابی غم تو صدهزار ریشتر است
چقدر زلزله بین من و تو بسیار است

شب زیبایی که...

زندگی بی تو عذاب است و جهان جایی که .‌‌....
نیست امید به آینده و فردایی که ...

لنگر انداخته در ساحل تنهایی من
موج و دلتنگیِ توفانیِ دریایی که ....

چشم در چشم تو و دست در آغوش خیال
منم و تلخی و شیرینیِ رویایی که....

ابر و بارانی و وقتی که نباشی دل من
خالی و خشک ترین جنگل و صحرایی که...

خاطرات تو مرا زنده نگه می دارند
یاد تو همسفر روز مبادایی که...

سخت در سنگر عشق تو پناهنده شدم
بغلت امن ترین نقطه ی دنیایی که....

تو نیا تا که به پایان نرسد دلخوشی و
لذّت خواب و خیال شب زیبایی که....

بیشتر حس می شود

در نبودت وسعت غم بیشتر حس می شود
غربت اولاد آدم بیشتر حس می شود

جای خالیّ تو را درد و ورم پُر می کند
رنج و سختی های عالم بیشتر حس می شود

بی وجودت از عَدَم پُر می شود افکار من
پوچی ایّام کم کم بیشتر حس می شود

گرمی آغوش تو وقتی مَلول و زخمی ام
ای لبت ساقیّ و مَرهم بیشتر حس می شود

عشق ای تنها رفیق و همدم تنهایی ام
بی تو تاثیر جهنّم بیشتر حس می شود