اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

بعد تو

هیچ کس مانند تو خوب و  تماشایی نبود
در تو هر چیزی که دیدم غیر زیبایی نبود

در هزاران باغ انگور و هزاران خم شراب
مثل لبهای تو سرمستی و گیرایی نبود

زندگی زیبا و جاری بود امّا بعد تو
سهم من از زندگی جز رنج و تنهایی نبود

آنچنان تنها شدم که بعد تو در خواب من
خاطرات ساحل و مرغان دریایی نبود

گریه کردن در سکوت و خنده بر عالم زدن
عشق جز تصویر و تفسیر شکیبایی نبود

شب زیبایی که...

زندگی بی تو عذاب است و جهان جایی که .‌‌....
نیست امید به آینده و فردایی که ...

لنگر انداخته در ساحل تنهایی من
موج و دلتنگیِ توفانیِ دریایی که ....

چشم در چشم تو و دست در آغوش خیال
منم و تلخی و شیرینیِ رویایی که....

ابر و بارانی و وقتی که نباشی دل من
خالی و خشک ترین جنگل و صحرایی که...

خاطرات تو مرا زنده نگه می دارند
یاد تو همسفر روز مبادایی که...

سخت در سنگر عشق تو پناهنده شدم
بغلت امن ترین نقطه ی دنیایی که....

تو نیا تا که به پایان نرسد دلخوشی و
لذّت خواب و خیال شب زیبایی که....

تنهایی من

چادر زده در کنار تنهایی من
مهمان من است و غار تنهایی من
جز عطر حضور و پچ پچ یاد تو نیست
در خاطر کوله بار تنهایی من