ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
در نبودت وسعت غم بیشتر حس می شود
غربت اولاد آدم بیشتر حس می شود
جای خالیّ تو را درد و ورم پُر می کند
رنج و سختی های عالم بیشتر حس می شود
بی وجودت از عَدَم پُر می شود افکار من
پوچی ایّام کم کم بیشتر حس می شود
گرمی آغوش تو وقتی مَلول و زخمی ام
ای لبت ساقیّ و مَرهم بیشتر حس می شود
عشق ای تنها رفیق و همدم تنهایی ام
بی تو تاثیر جهنّم بیشتر حس می شود
در قلب خشک و خالی من نیستی چرا ؟
پایان خشکسالی من نیستی چرا؟
دلتنگ توست رَج به رَج و تار و پودآن
نقش و نگار قالی من نیستی چرا؟
درمان و التیام تمامیّ دردها
فکر شکسته بالی من نیستی چرا؟
ای صد هزار میکده از مستی ات خراب
در کوزه سفالی من نیستی چرا ؟
در من هزار فاجعه رُخ می دهد هنوز
ای عشق در حوالی من نیستی چرا؟
از یاد می برم غم نان را کنار تو
اندوه هستی و خفقان را کنار تو
در جاده های خلوت و تاریک زندگی
طی کرده ام بهار و خزان را کنار تو
با بوسه های مست تو از یاد برده ام
درد و غم و گذشتِ زمان را کنار تو
با تو خوشم که تجربه کردم هزار بار
دیوانه بودن و هیجان را کنار تو
میل بهشت و دیدن آن نیست در سرش
آن کس که درک کرده جهان را کنار تو
بازآ میان کلبه ی مَردی که سالهاست...
پیش اجاق و قوری سردی که سالهاست....
تا گُل کند دوباره و خوش رنگ و بو شود
روی لبم شکوفه زردی که سالهاست ...
با بوسه ها و گرمی آغوش خود بده
تسکین به روحِ زخمیِ دردی که سالهاست....
بگذار تا تمام شود درد دوری ات
بین من و غم تو نبردی که سالهاست...
دردی عمیق و تلخ تر از انتظار نیست
بازآ میان کلبه ی مردی که سالهاست...
جز عشق در دنیا بنای محکمی نیست
زیباتر از عشق و جهانش عالمی نیست
جز عشق تو چیزی ندارم در بساطم
دارایی ام عشق است و این چیز کمی نیست
دنیای بی عشق و محبّت درد و رنج و...
وهم و خیال و پوچِ درهم برهمی نیست
پیش هجوم و تیر بارانِ حوادث
مانند آغوشت دژ مستحکمی نیست
ریزد اگر غم های دنیا بر سر من
وقتی سرت بر شانه ام باشد غمی نیست