اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

روایت عاشقانه

درقلب ِ من نشسته ای و بی نهایتی 
ای عشق از کجا و کدامین ولایتی ؟


در روزهای ِ سرد و زمستانی ِ دلم
زیباترین روایت و شیرین حکایتی


ای روزگار ِتیره و ای مَهد ِ درد و رنج
بی عشق از تو هیچ ندارم رضایتی


با اینکه سخت می کُشَدَم درد ِ دوری ات

دارم هزار شُکر و ندارم شکایتی


ای عشق در سیاهی و گمراهی جهان
خورشید ِ عاشقان و چراغ ِ هدایتی


بسیار لطف می کنی و در کنار من

متشکّرم که هستی و داری عنایتی


جز تو کسی به داد ِ دل ِ من نمی رسد
جز تو کسی نمی کند از من حمایتی



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد