اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

جنگ

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

یوخسول اینسان بازارچادا

یوخسول اینسان بازارچادا

میوه لَرَه باخدی گئتدی !

 

میوَه قیمتی اؤد کیمین !

 اؤره گینی یاخدی گئتدی !

 

ایلدیریم تَک غملَر گَلدی

 وار؛یؤخونا شاخدی گئتدی

 

غصّه بوکولمیش بئلینه

 قیلینجینی تاخدی گئتدی

 

باهالیقدان قان آغلادی

 گؤز یاشلاری آخدی گئتدی

شادی خرکی

باید زالاغ خوب یادی بکنم

عشق خرکی،خرکیف زیادی بکنم 

گفتی کهبرو چو ابلهان شادی کن»

با اینهمه خر چگونه شادی بکنم؟!

شل کردن

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

غزل زلال

بُریدی از من و گم شد زُلالی از غزلم

بیا که بی تو پُر از یأس و خالی از غزلم


بیا که رَخت ببندد دریغ دستانت

وَ نیز کوچ کند خشکسالی از غزلم


برای دیدن تو موج می زند دل من

لبالب از تو شدست این حوالی،از غزلم


دلیلِ  پختگی شعر های من بودی

نبُرده بی تو کسی حظّ و حالی از غزلم


غزل سُرایی من با تو می شود آغاز

وَگرنه خالی شعر و خیالی از غزلم


بیا به هر سوی عالم مخابره بکند

الهه ی تن تو سیگنالی از غزلم


بیا که کولی آغوش تو بخواند باز

برای جرگه عشّاق فالی از غزلم


بدوز روی لب من لبان خویش و بباف

برای سردی ایّام شالی از غزلم


هر آنکه خواند به من آفرین و بَه بَه! گفت

تو نیستی که بخوانی،ببالی از غزلم


تو قهرمان همه عاشقانه های منی

بزن به سینه سُرخَت مدالی از غزلم