لواش و بربری

مردی آمد از دهاتی توی شهر

یک نگاهی کرد بر زن ها یواش

گفت:« من هم داشتم از این زنان

ای خدای مهربان یک دانه کاش !

خوشگلان هستند مثل بربری !

خانم من هست مانند لواش »!!

---

صدام که آرام به اعدام گرفت

از چوبه ی دار بدترین نام گرفت

صدّام که دام می نهادی همه عمر

دیدی که چگونه دام صدّام گرفت

---

گفتند که توی گور صدّام

رفته است برای استراحت

مردم شده اند راحت او نیز

از دست خودش شدست راحت

صفحه 38

قاضی دئدی

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

ایستگاه

ایران بیرایستگاه دیرا زَلد َن اونا

هی گلیرلر قاطارقاطار اوغرولار

ایشلری پول قووزاماق  دیر،اولوبلار

شعور سوزملته  سوار اوغرولار

اوغرولارین آدی گاهدان فرق ائدیر

بیریسی گؤزل دیر،بیریسی زای دیر

بیری«حاجی حسن»،بیر«مش باقر»

بیریسی چیرکین دیر،بیریسی آی دیر

آلدادیرلار خالقی  یالان  سؤزلرله

شیطان کیمین آزدیرلارمیللتی

هرنه سؤیله ییرلر کؤک دَن یالان دیر

یازدیغلاری،مراملاری ایرتی

اوغرولوق درسینی مدرسه لردَه

اویرَنیرلرفصیل فصیل  اوغرولار

آدیم آدیم  یازدیم گل،اوخو،اؤیرَن

ایران یانی:نسیل نسیل اوغرولار

باور خرکی

بنویس به لوح باور خیلی ها

زهراست به کام و ساغر خیلی ها 

رفتند به عشق و حال و تفریح و صفا

خیلی نفرات با خر خیلی ها

لبخند

خوب من هروقت پیشم آمدی

جامی از عشق زلالت را بنوش

بهترین لبخند سالت را بپوش