اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

فتح باب

دوباره میکده را فتح باب خواهد کرد
کسی که یک شبه ترک شراب خواهد کرد

بیا به میکده ای شیخ و از حساب نترس
که پیر سهم تو را هم حساب خواهد کرد

اگرکه جامعه ای را عقب نگه داری
برای رشد و ترقّی شتاب خواهد کرد

نگو حجاب مفید است اگر کسی خواهد
هزار مفسده زیر حجاب خواهد کرد

کسی که صاحب ذهنی خراب و بیمار است
جهان و مملکتی را خراب خواهد کرد

نبود قابل باور، کسی چه می دانست
زمانه زاغ و زغن را عقاب خواهد کرد

برای خورده شدن،گرگ گوسفندان را
به هر وسیله که باشد مجاب خواهد کرد

به فکر راه نجاتیم و دست استعمار
دوباره نقشه ما را بر آب خواهد کرد

روایت عاشقانه

درقلب ِ من نشسته ای و بی نهایتی 
ای عشق از کجا و کدامین ولایتی ؟


در روزهای ِ سرد و زمستانی ِ دلم
زیباترین روایت و شیرین حکایتی


ای روزگار ِتیره و ای مَهد ِ درد و رنج
بی عشق از تو هیچ ندارم رضایتی


با اینکه سخت می کُشَدَم درد ِ دوری ات

دارم هزار شُکر و ندارم شکایتی


ای عشق در سیاهی و گمراهی جهان
خورشید ِ عاشقان و چراغ ِ هدایتی


بسیار لطف می کنی و در کنار من

متشکّرم که هستی و داری عنایتی


جز تو کسی به داد ِ دل ِ من نمی رسد
جز تو کسی نمی کند از من حمایتی