اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

فقط همین

این روزها به مرگ دچارم فقط همین
از دوری ات قرار ندارم فقط همین


بغض حیاط خلوتم افسرده،سرد و زرد
پاییز و در عزای بهارم فقط همین


برگرد تا کنار توهِق هِق ببارم و
برشانه هات سربگذارم فقط همین


برروی ِآب درغم ِتو خشت می زنم

این روزها به باد سوارم فقط همین


در خوابها حوالی ِتو ِپرسه می زنم
عشق تو می چکد به کنارم  فقط همین


با زخمهای ِکاری و داغِ دروغ ودرد
از تو هزار خاطره دارم فقط همین



آقازاده ها

کاسب تحریم آقا زاده ها

صاحب تصمیم آقازاده ها

 

چشمشان از جیبشان طمّاع تر

لایق تکریم،آقا زاده ها

 

بر تمام مردمان گل می زنند

داخل یک تیم آقازاده ها

 

از تمام عالمان باهوش تر

چاق تر از«کیم»آقازاده ها

 

اقتصاد مملکت را کشته اند

با طناب و سیم آقازاده ها

 

رنج و بدبختیّ و فقر:ایرانیان

اختلاس و‌ جیم آقازاده ها

 

صاحب ویلا و‌ ژیلا ،کاخ و ماخ!

توی هفت اقلیم آقازاده ها

 

گفتی از شیّادی و در ذهن من

زود شد ترسیم آقازاده ها

 

هست ایران جسم زرد و لاغر از

غدّه‌ی بدخیم آقازاده ها

 

اسمشان سرّیست مثل کارشان

«لام الف  نون میم» آقازاده ها



غزلم را

باید بسرایم سرفرصت غزلم را
تا اینکه بخوانی به عنایت غزلم را


ای عشق مُقدّس کمکی کن که بخوانم
درِغربت چشم تو دو رکعت غزلم را


با دیدن ِچشمان ِتو هُرّی  دل ِمن ریخت
چشم ِ تو تکان داد به شدّت غزلم را


ازخوبی توگفتم و هی دست مریزاد
گفتند شنیدند جماعت غزلم را


شعرم شده جذّاب به الطاف حضورت
دادی تو قشنگی ّ و لطافت غزلم را


برگرد بیا تا به تو تقدیم نمایم
ای اسوه ی خوبی و نجابت غزلم را



طویله قلب من

ای دوست تو از قبیله ی قلب منی        

  دارایی و مایه تیله ی قلب منی

افسار خودت را به دلم کوبیدی      

عمریست که در طویله ی قلب منی!!