اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

ادامه داشت

فقر و فساد فَتّ و فراوان ادامه داشت
در جای جای شهر غم نان ادامه داشت

رندیّ و رشوه خواری و هیزیّ و اختلاس
 زجر و زباله گردیِ عریان ادامه داشت

در زیر سقف و ظلمتِ نُه تویِ آسمان
تکثیرِ روزهای پریشان ادامه داشت 

تبعیض و تن فروشی و از دین گریختن
در تار و پود جامعه جریان،ادامه داشت 

سَدها اگرچه خالی و باران سَراب بود
عُصیان و خشم،جاری و طغیان ادامه داشت 

یَخ کرده بود مغز و دل و روح مردمان
بیهودگی،حماقت و هذیان ادامه داشت

من بودم و شب و غم و اندوه بی کران
بغضم گرفته بود و خیابان ادامه داشت

گرسنگان

از هر طرفی صدای نان می شنوند
عمریست که لیچار و چاخان می شنوند
وقتی که شما نغمه سرایی بکنید
با معده ی خود گرسنگان می شنوند

طالبان

دنیا چه خوب می شد اگر طالبان نبود
این مشکلات ریز و درشت و کلان نبود

بودیم غرق شادی و عیش و طرب اگر
ملاعمر نبود و فلان و فلان نبود

در خاورمیانه به جز جهل و احمقی
قتل و بریدن سر و دست و زبان نبود

دنبال شیخ رفتن و اغفال او شدن
جز حسرت و تاسف و رنج زیان نبود

دنیا بهشت می شد اگر شاه و شیخ و خان
گم می شدند و هیچ از آنها نشان نبود 

در جوی راستی و صداقت که شیخ گفت
غیر از فریب و کذب و رذالت روان نبود

دیدیم شیخ و شاه و نمردیم و زنده ایم
"ما را به سخت جانی خود این گمان نبود"

آقازاده ها

کاسب تحریم آقا زاده ها

صاحب تصمیم آقازاده ها

 

چشمشان از جیبشان طمّاع تر

لایق تکریم،آقا زاده ها

 

بر تمام مردمان گل می زنند

داخل یک تیم آقازاده ها

 

از تمام عالمان باهوش تر

چاق تر از«کیم»آقازاده ها

 

اقتصاد مملکت را کشته اند

با طناب و سیم آقازاده ها

 

رنج و بدبختیّ و فقر:ایرانیان

اختلاس و‌ جیم آقازاده ها

 

صاحب ویلا و‌ ژیلا ،کاخ و ماخ!

توی هفت اقلیم آقازاده ها

 

گفتی از شیّادی و در ذهن من

زود شد ترسیم آقازاده ها

 

هست ایران جسم زرد و لاغر از

غدّه‌ی بدخیم آقازاده ها

 

اسمشان سرّیست مثل کارشان

«لام الف  نون میم» آقازاده ها