اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

امواح عشق

زیباتر از نگاه تو و خنده تو نیست

خورشید حلقه ای است که زیبنده تو نیست


از دلبرانِ ناز و مجازی نشان بده

در این زمانه کیست که شرمنده تو نیست


جز توده ای فشرده و سنگی سیاه نیست

قلبی که در احاطه و آکنده تو نیست


زیباست عشق و ورطه یِ امواجِ آن ولی

چون موج هایِ چشمِ خروشنده تو نیست


تقدیمِ چشم هایِ تو ای دوست این غزل

شرمنده ام اگر که برازنده تو نیست


غزلم را

باید بسرایم سرفرصت غزلم را
تا اینکه بخوانی به عنایت غزلم را


ای عشق مُقدّس کمکی کن که بخوانم
درِغربت چشم تو دو رکعت غزلم را


با دیدن ِچشمان ِتو هُرّی  دل ِمن ریخت
چشم ِ تو تکان داد به شدّت غزلم را


ازخوبی توگفتم و هی دست مریزاد
گفتند شنیدند جماعت غزلم را


شعرم شده جذّاب به الطاف حضورت
دادی تو قشنگی ّ و لطافت غزلم را


برگرد بیا تا به تو تقدیم نمایم
ای اسوه ی خوبی و نجابت غزلم را