اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

فقط همین

این روزها به مرگ دچارم فقط همین
از دوری ات قرار ندارم فقط همین


بغض حیاط خلوتم افسرده،سرد و زرد
پاییز و در عزای بهارم فقط همین


برگرد تا کنار توهِق هِق ببارم و
برشانه هات سربگذارم فقط همین


برروی ِآب درغم ِتو خشت می زنم

این روزها به باد سوارم فقط همین


در خوابها حوالی ِتو ِپرسه می زنم
عشق تو می چکد به کنارم  فقط همین


با زخمهای ِکاری و داغِ دروغ ودرد
از تو هزار خاطره دارم فقط همین



کولی دوره گرد

یک کولی شکسته دل دوره گرد بود

رنگ رخش پریده و دنیای درد بود

 

ازپیر و خردسال و جوان فال می گرفت

در جستجوی یک دل بیگانه گرد بود

 

در باز بود و داخل دالان خانه شد

ازروزهای سخت زمستان سرد بود

 

مُشتی صف او عاطفه در دست من گذاشت

دستش شفای مطلقِ یک ایل مَرد بود

 

دل را گرفت و رفت چه گویم دریغ و درد

یک کولی شکسته دل دوره گرد بود