اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

کاش

تاریکی جهان مرا کاش حس کنی

آشفتگیّ جان مرا کاش حس کنی


پاییز نام دیگر من شد بدون تو

دلتنگی خزان مرا کاش حس کنی


سرشار از سکوت و پر از یأس و مبهم است

شبهای آسمان مرا کاش حس کنی


ای آنکه غرق کرده مرا وسعت غمت 

اندوه بی کران مرا کاش حس کنی


فریاد و آه و ناله و درهم شکستن ِ

سنگین استخوان مرا کاش حس کنی


در زیر چرخ های غم بی تو بودنم

تقطیع بی امان مرا کاش حس کنی


ای تندباد عشق که در من وزیده ای

تخریب آشیان مرا کاش حس کنی 


از چشمه خیال تو جوشیده این غزل

شعر مرا،زبان مرا کاش حس کنی



اولماسا

پیس دیر درین اولماسا
دادلی،شیرین اولماسا
دی گؤروم حایات نه دیر
شراب ،قادین اولماسا ؟
Pistir dərin olmasa
Dadli,şirin olmasa
Di görüm hayat nədir
Şərab,qadin olmasa

عاغیل سیز دوست

یالان دیر سؤزلری،سَم دیر،ضرر دیر
چالیشماق،هر زادی،عؤمرو هدر دیر
یاخینلاشما اونا،یولداشلیق ائتمه
عاغیل سیز دوست دشمن دَن بتر دیر
Yalandır sözləri, səmdir, zərərdir
Çalışmaq, hər zadı, ömrü hədərdir
Yaxınlaşma ona, yoldaşlıq etmə
Ağılsız dost düşməndən bətərdir

یورغون

ازیلیب جانلاریمیز

قورویوب قانلاریمیز

حالیمیزا آغلاییر

یورغون یورغانلاریمیز

Əzilib canlarımız

Quruyub qanlarımız

Halımıza ağlayır

Yorğun yorğanlarımız

دختر اثیری

این روزها بدون تو افسرده ام،بدم
مابین مرگ و زندگی خود مردّدم

سنگین و سخت می گذرد زندگانی ام
این لحظه های بی هدف و تلخ و مُمتدم

در عالمی که نیست به جز عشق مقصدی
غیر از تو نیست قبله ومقصود و مقصدم

گفتی بگو  که در دو جهان مذهب تو چیست؟
عشق است مذهب من و بی عشق مرتدم

دنیا سیاه بود اگر عشق تو نبود
هستی چه بود از تو اگر دم نمی زدم؟

شوق رسیدنِ به تو در من اگر نبود
چون قایق شکسته به دریا نمی زدم

از آن زمان که وارد اشعار من شدی
در عشق و عاشقانه سرودن سرآمدم

ای دختر اثیریِ شبهای شعر من
گسترده شد به دست تو روح مجرّدم