اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

نفس کشیدن

دنیای سیاه خالی از شادی بود
گرگ سر کوچه سگ آبادی بود
جایی که تو را نفس کشیدم هر شب
ممنوع ترین گناه آزادی بود

شیطنت

در آن وطنی که غربتی بیش نبود
آزادی و قانون لغتی بیش نبود
دنبال چه هستی که وجود من و تو
نقش هوس و شیطنتی بیش نبود

اولماسا

پیس دیر درین اولماسا
دادلی،شیرین اولماسا
دی گؤروم حایات نه دیر
شراب ،قادین اولماسا ؟
Pistir dərin olmasa
Dadli,şirin olmasa
Di görüm hayat nədir
Şərab,qadin olmasa

که نیست

آزادی و آن بال و پری است که نیست
امّید رهایی و دری است که نیست
گاهی همه شهر و قشنگی هایش
در اصل همان یک نفری است که نیست

آزادی

کی فکر گریختن از ایران بکنم؟
پاکوبی و شادی فراوان بکنم
روزی که تو را ببینم ای آزادی
لب های تو را ستاره باران بکنم