اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

گند زدن

خواستم تا به تو جایی بکنم بند نشد
شامل حال تو شد لطف خداوند،نشد

من که سگ بازترین آدم دنیا هستم
سگ وفا داشت ولی وارث و فرزند نشد

قصد کردم که به دنبال سیاست بروم
تا که بدجور به دنیا بزنم گند نشد

شیخ آمد که سرم شیره بمالد امّا
دست او رو شد و مختوم به ترفند نشد

هرچه کوشیدم و زوریدم و پرهیزیدم !
از لبان تو نگیرم مرض قند نشد

درس خواندن ندهد ذات کسی را تغییر
که به دانشکده خر رفت و خردمند نشد

عیب از آب و هوا،کود و هرس کردن نیست
علف هرز اگر نخل برومند نشد

آجی

سئوگی آغاجی اکدیم
سئومک ده،بال،پتک دیم
آنلامازدیم خوش ایدیم
آنلادیم،آجی چکدیم
Sevgi Ağacı əkdim
Sevmək də bal-pətəkdim
Anlamazdım xoş idim
Anladım,acı çəkdim

جاریست

هُرم لبهای تو در عمق وجودم جاریست
شوق آغوش تو در بستر رودم جاریست

حسرت ثانیه ای دیدن و بوییدن تو
در رگ و خون من و بود و نبودم جاریست

خالق عشقی و عُمریست دو رکعت عشقت
در مناجات من و گفت و شنودم جاریست

چیستم؟: موسیقی دلکش دریایی که
روح سیّال تو در اوج و فرودم جاریست

لمس احساس تو و حلّ معمّای تنت
دیرسالی است که در کشف و شهودم جاریست

ای که معمار تمامیّ غزلهای منی
حسّ عشقم به تو در شعر و سرودم جاریست

یوخو

دونیا اونو اونوتماز
اؤلوم اونو قوروتماز
یاری گؤزل اولانین
گؤزونو یوخو توتماز
Dünya onu unutmaz
Ölüm unu qurutmaz
Yari gözəl olanın
Gözünü yoxu tutmaz

دنیا

شمشیر و تفنگ و قمه را می شکند
هر زمزمه و همهمه را می شکند
استادِ شکست دادن آدمهاست
دنیا که در آخر همه را می شکند