اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

چقدر

غافلی از اینکه از دوریت دلتنگم چقدر

با دل بی طاقتم هر روز می جنگم چقدر


زود رنجم می کنم با هر کس جنگ و جدل

دور از تو دور از آداب و فرهنگم چقدر


خواب می بینم که پیشم هستی و در خوابها

می زند قلب من و هی می پرد رنگم چقدر


می زنم در خلوت خود خاطراتت را ورق

با حیالت محو و غرق شعر و آهنگم چقدر


آه ای آهوی صحرای خیال وحشی ام

می گریزی تا کجا؟ بیهوده از چنگم چقدر ؟

هوای مردن

نه چشم به آینده ی روشن داریم
نه زندگی ردیف و احسن داریم
دلواپس و دلمرده،دلخون،دلتنگ
انگار همه هوای مردن داریم

گشاد کردن

پول تو کم است ؟ما زیادش بکنیم

روی تو گرفته ؟باز و شادش بکنیم

حلّال ِتمام مشکلاتیم پسر
تنگ است دلت ؟ بیا گشادش بکنیم