اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

جنت

بو دونیا جنّتِ نادان اولوبدور

اوره یی قان گوزل اینسان اولوبدور

دئدین : دونیا نه دیر ؟ بیر سینمادا

مزخرف فیلم دیر،اکران اولوبودور !!

به ما

خامه و شیر می دهید به ما

موز و انجیر می دهید به ما


خانه ای شیک و یک اقامت خوب

توی «ازمیر » می دهید به ما


خفه مان کرده بوی گند شما

عطر و بوگیر می دهید به ما


مثل ایران خراب و ویرانیم

وام تعمیر می دهید به ما


ای کسانی که از صغیر و کبیر

دایما گیر می دهید به ما ،


می رسد روزگار نغزی که

یک دل سیر می دهید به ما


با عرق داخل جهنّمتان

ماست موسیر می دهید به ما !

کشف

میان مکتب تو کشف کردم

در آغوش شب تو کشف کردم

خوشا بر من پس از سردرگمی ها

جهان را با لب تو کشف کردم

لبهایت

آکنده ام از طعم گس لبهایت

دوریّ و پُرم از هوس لبهایت

بگذار لب مرا به آتش بکشد

آتشکده مقدّس لبهایت

خر

جز دوز و کلک متاع بازارش نیست

از تنبلی و مفتخوری عارش نیست

عمریست سوار کول مردم شده است

آن کس که به اندازه خر بارش نیست