اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

جعبه سیاه

ای دلخوشی و پشت و پناه دل من

ای بی تو پُر از غم ایستگاه دل من

عمریست که اسرار تو پنهان مانده

در داخل جعبه سیاه دل من

خوش به حال دزدها

هست ایران ایده آل دزدها
خوش به حال دزدها
شش جهت در بست مال دزدها
خوش به حال دزدها


هست آن دنیا،بهشت باقی اش
با شراب و ساقی اش
نصف ویلای شمال دزدها
خوش به حال دزدها


می رود رُم،کیش و تفلیس و دُبی
با صفا و رقص و مِی
هفته،روز و ماه و سال دزدها
خوش به حال دزدها


هر کسی آفتابه دزدی می کند
یا که جیبی می زند
می رود زیر سؤال دزدها
خوش به حال دزدها


می خورد افسوس استاد و دبیر
شخص دارا و فقیر 
بر جمال و بر کمال دزدها
خوش به حال دزدها


تا قیامت راحت و خوشبخت شد
وَ خیالش تخت شد
هر که شد عقد و عیال دزدها
خوش به حال دزدها


شاید ایران مدّتی ویران شوَد
خالی از شیران شَوَد
نیست ممکن انحلال دزدها
خوش به حال دزدها


می کند حلّ معمّای خودش
هست آقای خودش
هرکسی باشد شغال دزدها
خوش به حال دزدها


بهتر است از خانه ی مستضععان
ای امان و ای امان
کنج حمّام و مَوال دزدها
خوش به حال دزدها


باش فکر عشق و حال و اختلاس
ای رفیق آس و پاس
زندگی کن بر روال دزدها
خوش به حال دزدها


چاخیر ایچ

گل مندَن ائشیت  قورخما اؤلوم، برزخ دَن

کئچ دونقوز، اینک ، قویون کیمین مسلخ دَن

اصلا نگران اولما ،چاخیر ایچ، کئف ائله

کیم گئتدی بهشته، کیم گلیب دوزخ دَن ؟!!



الی بوش

دوغوم گوندن چکیب حسرت الی بوش

آلین یازیسی دیر ذلت الی بوش

 

بیرآرواد وار سککیز دوققوز اوشاقی

ائدیب تولید ده شرکت الی بوش

 

فلاکت دریاسیندا غرق اولوبدور

نجاتا تاپمیوب فرصت الی بوش

 

قوناقلیغا ائشیتدیم دعوت اولدو

تویوغا وئرمه دی مهلت الی بوش

 

بوراخدی آروادی آجلیق گوجوندن

دؤنن تا ائیله دی وصلت الی بوش

 

باغیرساقی اولار آباد اگرکی

گتیرسین یوزمین ایل طاقت الی بوش

 

اؤله ر بورجون سونوندا،بورج باشیندا

دیری دیر بیر نئچه مدّت الی بوش

 

بهشته ایسته ییر یول تاپسا ،شاید

بیر آزجا ائیله سین عشرت الی بوش

 

اون – اون بش درصدی وارلی،ولیکن

تپرسیز،آج،بیر ملت،الی بوش

 

پولون اولسا کیشی،ارباب،آغاسان

اگرکی اولماسا،نکبت الی بوش

 

توکوب یارانه دولت،بانک اونونده

توتوب هرکیمسه دن سبقت الی بوش


امواح عشق

زیباتر از نگاه تو و خنده تو نیست

خورشید حلقه ای است که زیبنده تو نیست


از دلبرانِ ناز و مجازی نشان بده

در این زمانه کیست که شرمنده تو نیست


جز توده ای فشرده و سنگی سیاه نیست

قلبی که در احاطه و آکنده تو نیست


زیباست عشق و ورطه یِ امواجِ آن ولی

چون موج هایِ چشمِ خروشنده تو نیست


تقدیمِ چشم هایِ تو ای دوست این غزل

شرمنده ام اگر که برازنده تو نیست