اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

خودروی حاج اکبر

چون خودروی حاج اکبر می رفت خیابانها

انگار که افتاده،در عمقِ بیابانها


مانندِ "بورس لی"شد،اندامِ ضعیفِ من
بس مُشت و لگد خوردم،تویِ صفِ نادانها


عاشق شده ام در صف،بر پیرزنی زیبا
از عشقِ نگاهِ او سهل است صفِ نانها


از بس که دو رویی تو،هرگز نشوی طاهر
گر غسل کنی دایم،زیرِ همه بارانها


از بس که فشار آمد،بر مردمِ وارفته
جِر خورده و دررفته،بندِ همه تنبانها


" سعدی "تو مگو حق را،با مَردمِ خالی بند
باید که چاخان باشی،پیشِ همه چاخانها