اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

روز قلم

گرچه در محبَسِ ظلم و ستم است
روز، روز قلم است
روز اهل غم و درد و ورم است
روز ، روز قلم است

از غم قحطی و تبعیض و فشار
مردم زار و نزار
پشت اهلِ قلم از درد خم است
روز، روز قلم است

هر کسی که قلمش را نفروخت
غرق آتش شد و سوخت
کار او سوختن دَم به دَم است 
روز ، روز قلم است

دشمن و منتقد قدرت نیست
در صفِ ملّت نیست
کاسه لیسی که بسی محترم است
روز ، روز قلم است 

می کند از حقِ مظلوم دفاع
هست دلسوز و شجاع
در حَقَش هرچه بگوییم کم است
روز ، روز قلم است 

توسعه یافته و آباد است
امن و هم آزاد است
هر کجا اهل قلم محترم است
روز ، روز قلم است

شعار

میگن که مال دنیا هیچه وفا نداره  

اینا همه ش شعاره!

کی مونده توی دنیا دنیا دار گذاره!

اینا همه ش شعاره!

 

بدا میگن خوب باشید خوبی کنید همیشه

خوبی که بد نمیشه   

کارای خوب تو دنیا همیشه ماندگاره

اینا همه ش شعاره!

 

میگن عروسی کنید زندگی مثل قنده!

عشق وحاله وخنده

زندگی مشترک فقط بوس وکناره 

اینا همه ش شعاره!

 

میگن زبان یاروشبیه نیش ماره!

زهرعقربو داره

نیش زده هرکسی روخوب نشده دوباره

اینا همه ش شعاره!

 

میگن که مثل فیله زورهرکی زیاده

گرچه حاجی عباده!

هرکی که زور نداره مثل گردو غباره!

اینا همه ش شعاره!

 

هنر نداری شاعر تشبیه و ایهامت کو

ببینم ابهامت کو؟!

ساختگیه شعرتو نداره استعاره!

اینا همه شعاره!


خوش به حال دزدها

هست ایران ایده آل دزدها
خوش به حال دزدها
شش جهت در بست مال دزدها
خوش به حال دزدها


هست آن دنیا،بهشت باقی اش
با شراب و ساقی اش
نصف ویلای شمال دزدها
خوش به حال دزدها


می رود رُم،کیش و تفلیس و دُبی
با صفا و رقص و مِی
هفته،روز و ماه و سال دزدها
خوش به حال دزدها


هر کسی آفتابه دزدی می کند
یا که جیبی می زند
می رود زیر سؤال دزدها
خوش به حال دزدها


می خورد افسوس استاد و دبیر
شخص دارا و فقیر 
بر جمال و بر کمال دزدها
خوش به حال دزدها


تا قیامت راحت و خوشبخت شد
وَ خیالش تخت شد
هر که شد عقد و عیال دزدها
خوش به حال دزدها


شاید ایران مدّتی ویران شوَد
خالی از شیران شَوَد
نیست ممکن انحلال دزدها
خوش به حال دزدها


می کند حلّ معمّای خودش
هست آقای خودش
هرکسی باشد شغال دزدها
خوش به حال دزدها


بهتر است از خانه ی مستضععان
ای امان و ای امان
کنج حمّام و مَوال دزدها
خوش به حال دزدها


باش فکر عشق و حال و اختلاس
ای رفیق آس و پاس
زندگی کن بر روال دزدها
خوش به حال دزدها


به خودت سخت نگیر

صد برابر شد اگر قیمت هر چیز و پنیر

به خودت سخت نگیر

بچّه ات دارد اگر حسرت نوشیدن شیر

به خودت سخت نگیر


شادمان باش و سرحال کم آوردی اگر

در کلاس و دمِ دَر

برو و درس بده،غُر نزن آقای دبیر

به خودت سخت نگیر


گشنگی می کشی و در عوضش آن دنیا

می شوی کامروا

می خوری موز و هلو،چیپس و مِی و ماءِ شعیر

به خودت سخت نگیر


شده اوضاع اگر خر تو خر و هر دمبیل!

ملتی خوار و علیل

هست این دولت تدبیر اگر بی تدبیر

به خودت سخت نگیر


شد دهان تو اگر صاف و کمی ساییده!

آدم فهمیده

هست اینها همگی زیر سر "پِطرِ کبیر"

به خودت سخت نگیر


در صف مرغ و شکر،گوشت کمی راحت باش

داخل نوبت باش

جای دمبه،جگر و کلّه اگر خوردی ...!!

به خودت سخت نگیر


عصبانی نشو و سر به در و سنگ نزن

به کسی انگ نزن

به خودت فحش بده چون که تو داری تقصیر

به خودت سخت نگیر


ابوالفضل زرویی

خدای طنز بود و نکته گویی
ابوالفضل زرویی
بَری بود از دو رنگی و دورویی
ابوالفضل زرویی

شبیه شعر او نثرش قوی بود
خودش صد مثنوی بود
 نشاط آورده بود و خنده رویی
ابوالفضل زرویی

زمانی بود از اذناب گل آقا
رفیق فاب گل آقا
برای طنز آورد آبرویی
ابوالفضل زرویی

نبود او حقّه باز و کاسب طنز
نشد در قالب طنز
پیِ پول و مقام و سودجویی
ابوالفضل زرویی

عبید عصر و از خوش عاقبت ها
و از با معرفت ها
نیاید در جهان دیگر چون اویی
ابوالفضل زرویی