اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

تبخیر

کی قلعه ی اندام تو تسخیر شود
در جان و دلم عشق سرازیر شود؟
روح و تن یخ کرده ی من پیش از مرگ
ای کاش در آغوش تو تبخیر شود

پلنگ چشمانت

دلباخته ی پلنگ چشمان توام
دیوانه آب و رنگ چشمان توام
در جبهه ی عاشقیّ و در سنگر عشق
تسلیم غم قشنگ چشمان توام

بعد از تو

شد پخش و پلا جان و تنم بعد از تو
اندوه و بلا شد وطنم بعد از تو
آن کشور غارت شده هستم که مدام
در حال فرو ریختنم بعد از تو

پاییز

از شعر و شراب و سرخوشی لبریزی
شیرینی و دلنشین و شعر انگیزی
دفترچه خاطرات من از تو پُر است
تو دختر موطلایی پاییزی

عشق تو

سرمستم و شنگول، پر از عشق توام
آکنده ام و لول،پر از عشق توام
حال خوش من قابل فهمیدن نیست
سلول به سلول پر از عشق توام