اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

تبخیر

کی قلعه ی اندام تو تسخیر شود
در جان و دلم عشق سرازیر شود؟
روح و تن یخ کرده ی من پیش از مرگ
ای کاش در آغوش تو تبخیر شود

قابل توصیف نیست

آنچنان که عمق دریا قابل توصیف نیست
وسعت بدبختی ما قابل توصیف نیست

شرح لبهای تو و مستیّ آن بی فایده است
لذّت مستیّ وُدکا قابل توصیف نیست

تشنه ی آغوش تو هستم من از فقدان آب
سوزش شن های صحرا قابل توصیف نیست

بر سر ما آن چه نادانی و فقر آورده است
در هزاران سطر و یکجا قابل توصیف نیست

ای که فکر ازدواجی مشورت از من مخواه
ازدواج: این زشتِ زیبا قابل توصیف نیست

مثل بارانِ شرابِ ناگهان از آسمان
شادی ایران فردا قابل توصیف نیست

آغوش تو

قایقم،بندرم آغوش تو است

ساحل و لنگرم آغوش تو است


محکم و امن ترین جای جهان

آخرین سنگرم آغوش تو است


از غم و غصّه به جایی که پناه

هر زمان می برم آغوش تو است


تن تو منبع الهام من است

قبله ام،باورم آغوش تو است 


با تو در من جریان دارد عشق

رودم و بسترم آغوش تو است


اگر از تو ننویسم چه کنم

شاعرم،دفترم آغوش تو است



ریحان

آغوش تو روح گرم تابستان است

آن چیز که در وهم نیاید آن است

لبهای تو انعکاسی از جام شراب

موهای تو کشتزاری از ریحان است

تو

تفسیر خوبی تو و شرح و بیان توست

این شعرها که آن من و از زبان توست

 

میخانه ای که در همه عالم شراب آن

در مستی اش نظیر ندارد لبان توست

 

تنها پناه و گرمی شب های سرد من

آغوش بی مضایقه و مهربان توست

 

در فکر و شعر و زندگی و تار و پود من

جاری ترین شراب نگاه نهان توست

 

تو چارفصل عشقی و در قلب من مدام

لطف حضور سبز بهار و خزان توست