اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

سودای تو

در چایی و قهوه ام تو را می نوشم
عریانم و سودای تو را می پوشم
عمریست که سخت دوستت داشته ام
با اینکه نیامدی تو در آغوشم

کاوش

از گوشه ی چشم تو تراوش کرده

در خنده ی زیبای تو جا خوش کرده

فهمیده یگانه مقصد عشق تویی

درباره عشق هر که کاوش کرده

امتداد عاشقانه

تصویر هزار یاد داری در من

از خاطره ها زیاد داری در من

ای رمز دوام زندگانی ای عشق !

عُمریست که امتداد داری در من

عطش خواستنت

سرچشمه مستی ّ و شراب است تنت

عطر خوش گل وام شده از دهنت

ای آنکه لبت مرهم لبهای من است

عُمریست پُرم از عطش خواستنت

مقدس

هر دم دو هزار آدم اعدام کنند
بامکر و فریب صبح را شام کنند
سر می بُرم آبادی و آزادی را
روزی که مرا مقدّس اعلام کنند