اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

غرق شدن

در رنگ نگاه و سخنت غرق شدم
در جام شراب کُهنت غرق شدم
از خاطر شعر های من رد شدی و 
در عطر تن و پیرهنت غرق شدم

سنگر آزادی

هستیم پراکنده ، منظّم بشویم
یک روز رها و چیره بر غم بشویم
در سنگر عشق و وطن و آزادی
غم نیست اگر یکی یکی کم بشویم

راز

لو رفت هر آنکه عشق را کتمان کرد
با شیوه و رفتار خودش اعلان کرد
جز عطر کسی که دوستش می داری
هر راز  که هست می شود پنهان کرد

چشمانت

بگذار بنوشم از خُم چشمانت
غرقم بکند تلاطم چشمانت
بگذار که مست چشمهایت باشم
در قرن هزار و چندم چشمانت

ای شیخ

تو آمده ای راه مرا سد بکنی
با زور مرا به مسلکت اد بکنی
ای شیخ بگو که تا به کی می خواهی
از مردن ما کسب درآمد بکنی ؟