اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

تنهایی

نیست دیگرشادی و امید و فردایی

مطمئنم بعد تو در اوج شیدایی
می کشم صد سال تنهایی

 

طلاق

طلاغدان آغلامازلار

گؤزلری داغلامازلار

ار-آروادی بیربیره

طنابلا باغلامازلار!!

چتر گیسوها

کنارِ ساحلِ احساس،پایِ شب بوها

بیا به دیدنِ من زیر چترِ گیسوها


چگونه با تو بگویم که باورت بشود

که از لبانِ تو آکنده اند کندو ها


برایِ دیدنِ تو ای پریّ ِدریایی

چه عاشقانه به دریا زدند جاشوها


هزار بار نشسته به خون و خرسند است

پلنگ زخمیِ دل از شکارِ آهوها


شرابشان ابدی می شود اگر آیی

شبی به چشمِ پُر از خوابِ آلبالوها


برایِ یافتنِ ساحلِ نگاهِ تو است

دلیلِ کوچِ غریبانه یِ پرستوها


اگر که عشق نباشد مکیده خواهم شد

در ازدحامِ غم و اجتماعِ زالوها


سرِ قرار بیا ،بی قرارمان بکند

صدایِ زمزمه یِ عاشقانه یِ قوها


بریز در رگِ خوابِ  من و رهایم کن

احاطه ام بکند تق تقِ  النگوها



چاتمازدی

ایگنه سی گؤزَه ،قلبیمزَه باتمازدی

کیرپی کیمی توخ، یوخسولا اوخ آتمازدی

بو دونیادا ذرّه جَه وفا اولسایدی

نوبت سَنَه و سونرا مَنَه چاتمازدی

صف بربری

«نکوهش مکن چرخ نیلو فری را»

بخور چوب گاوی و خوش باوری را

 

صبوری بکن تا بیابی سعاد ت

تحمّل کن از هر کسی تو سری را!

 

چو خواهی ترقّی و کُلّی مزایا

برو پیشه کن شیو ه ی چاکری را!

 

چو از جیب من هیچ خیری ندید ی

بز ن جیب بیچار ه ی دیگری را!

 

مکن خود کشی پیر هفتاد ساله

چو دیدی یکی نازنین دلبری را!

 

چرا پیچ ایمان تو می شود شُل

اگر شُل کندخانمی روسری را؟!

 

تو ای مرد بیچار ه از زن ذلیلی

برو ترک کن مردی و شوهری را!

 

زنی گر تو زیراب همکار خود را

به دست آوری پست بالاتری را!

 

نخواهم عوض کرد با کُلّ دنیا

صفو ف لواش و صف بربری را

 

بکن تا توانی تو هم استفاده

چو گیر آوری وضع ِ خرتوخری را !!