اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

یارانه

نشان دادند چوبی را به شخصی

که خیلی نازک و زیبا و صاف است

 

از آن ترسید آن شخص و فرارید!

به او گفتند ترسو همچو«داف»است !

 

به آنها داد پاسخ :«ای عزیزان !

نگوییدم که بُزدل،اهل لاف است!

 

نمی ترسم ازاین چوب زپرتی !

کلفت و گنده اش زیرلحاف است !

 

کنون یارانه است آن چوب نازک!

کلفتش بعدازاین درراهِ ناف است !!


جبهه شکم

شد رئیس اداره ای شخصی

همه گفتند: خوب و محترم است!

 

آدمی خوب و جدّی و پُرکار

با وقاراست و صاحب جَنَم است!

 

دیدمش چشم او وَزغ آسا!

کله اش هندوانه و کلم است!

 

آدمی بی اراده و پُرخوار!

بی خیال عدالت و ستم است !

 

آن سرنامبارکش جای

صدهزاران خلاف و پیچ وخم است !

 

نوکر«مش محرّم ِبزاز»»

چاکر رشوه های "مش کرم»است !

 

گفت شخصی به من که:« این آقا 

راستی است یا که چپ قلم است ؟!

 

گفتمش:«راست نیست،چپ هم نیست

 او طرفدار جبهه ی شکم است " !!


دعا

گفتم به مخاطب فقیری

ای عشق تو نانی و پنیری!

 

دارو و گرانی و نداری

اوضاعِ بدِ شما و پیری...

 

دستم نرسد که تنگدستم

شرمنده برای دستگیری

 

لیکن همه شب کنم دعایی

تا تو به سلامتی بمیری!! 


مناظره پیکان و پژو

به  پیکان طعنه زد روزی پژویی

که :تو وارفته ای و پینه داری!

 

چوپیکان خشمگین شد با پژو گفت :

تو با راننده ی خود کینه داری!

 

تو انگاری که بمب هسته ای را

به صندوق عقب،درسینه داری!

 

گهی گازت خراب است و گهی بوق!

فقط زیبا دوتا آیینه داری!

 

سوارت می شود «ساسی»و«سوسن»!

کجا «زال زر»و«تهمینه» داری؟!

 

دو روزی نیست زاییدی درایران!

کجا مانند من پیشینه داری؟!

 

بدان که قیمتت کشکی است جانم!

تو با پیکان چنان فرقی نداری!!

 


ترامپ خر

ترامپِ" خر و بی ادب،روز و شب

به فکر "توییت" و نبرد است و خواب

 

کُنَد "کیم" را گاه گاه انگولک

زمانی به ایران نماید عتاب

 

جهان از حضورش پریشان شده

وَ اقتاده در پیچ و تاب،اضطراب

 

از آن ترسم این آدم کلّه خر

جهان را کند سوت و کور و خراب

 

بیفتد اگر گیر ایرانیان

بریزند در حفره هایش دوغاب !

 

چه خوش گفته "سعدیّ" شیرین سخن

چه زیبا زده حرف حق و حساب:

 

"اگر برکه ای پُر کُنند از گلاب

سگی در وی افتَد کُنَد منجلاب "