از دیده ما خواب خوش و شیرین رفتاز سفره ما اشکنه و ته چین رفتای شیخ از آن دَم که تو بالا رفتیکی آب خوش از گلوی ما پایین رفت؟
حیرانم و از دوری تو ویرانمرنج ابدیّ و درد بی پایانماز دوری تو جانِ منِ سوخته دلمی سوزد و می تراود از چشمانم