اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

سودای تو

در چایی و قهوه ام تو را می نوشم
عریانم و سودای تو را می پوشم
عمریست که سخت دوستت داشته ام
با اینکه نیامدی تو در آغوشم

شادی


زشت است که صرف داد و فریاد شود

ای حضرت حق گناه ما یاد شود

یادت نرود که در شب اول قبر

کاری بکنی که روحمان شاد شود

کاوش

از گوشه ی چشم تو تراوش کرده

در خنده ی زیبای تو جا خوش کرده

فهمیده یگانه مقصد عشق تویی

درباره عشق هر که کاوش کرده

ریحان

آغوش تو روح گرم تابستان است

آن چیز که در وهم نیاید آن است

لبهای تو انعکاسی از جام شراب

موهای تو کشتزاری از ریحان است

امتداد عاشقانه

تصویر هزار یاد داری در من

از خاطره ها زیاد داری در من

ای رمز دوام زندگانی ای عشق !

عُمریست که امتداد داری در من