اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

عطش خواستنت

سرچشمه مستی ّ و شراب است تنت

عطر خوش گل وام شده از دهنت

ای آنکه لبت مرهم لبهای من است

عُمریست پُرم از عطش خواستنت

مقدس

هر دم دو هزار آدم اعدام کنند
بامکر و فریب صبح را شام کنند
سر می بُرم آبادی و آزادی را
روزی که مرا مقدّس اعلام کنند

خر

جز دوز و کلک متاع بازارش نیست

از تنبلی و مفتخوری عارش نیست

عمریست سوار کول مردم شده است

آن کس که به اندازه خر بارش نیست

گل عشقبابلبل

مجذوب صدای بلبل عشق تو است
شعر و غزلم تسلسل عشق تو است
آغوش و دهان و بستر اشعارم
هر صبح پر از عطر گل عشق تو است

که نیست

آزادی و آن بال و پری است که نیست
امّید رهایی و دری است که نیست
گاهی همه شهر و قشنگی هایش
در اصل همان یک نفری است که نیست