اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

بیگانه

دور از من و ماه و هفته و سال منی
بیگانه و بی خبر از احوال منی
ای مَرهم درد و شوربختی هایم
 یادت نرود که همچنان مال منی

گریه کنید

بر شومی بخت و فال خود گریه کنید 
بر نکبت و ابتذال خود گریه کنید 
ای ملّت گول خورده و درمانده
بد نیست کمی به حال خود گریه کنید

پدرسوخته ها

دنیا که عمارت پدرسوخته هاست
سرشار کثافت پدرسوخته هاست 
زندان و جهنّم خردمندان و
میخانه و جنّت پدرسوخته هاست

سخندان

ای روده دراز آفت جان هستی
شک نیست که پرگویی و نادان هستی
ورّاجی تو دلیل نادانی توست
کوتاه بگو اگر سخندان هستی

تک صدایی

بدبختی و فقر و بینوایی باشد
آکنده ی دزدی و گدایی باشد
پایان تمام آرزوها مرگ است
در جامعه یی که تک صدایی باشد