ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
در قایق سوراخ نشستیم همه
غرق لجنیم و خودپرستیم همه
در وضعیت بَدی که پیش آمده است
با شیخ شریک جُرم هستیم همه
حسرت به دل شراب و ساقی مگذار
پا جز به سر کوی اقاقی مگذار
لذّت ببر از عُمر خودت تا دم مرگ
از خویش به جز تفاله باقی مگذار
آن شیخ که روی و گفته هایش یخ بود
از دست تمام مردمان برزخ بود
دیشب که به خوابم آمد او را دیدم
بر روی پُل معلّق دوزخ بود
کارش همه هست و بود نادانسته
داده است به بنده سود نادانسته
تعریف و دفاع می کند هر شب و روز
از خوبی من حسود نادانسته
گپ،حظّ حضوری،بغل طولانی است
چای و لب و قوری،بغل طولانی است
من بنده آن شاعر خوبم که سرود
" کفاره دوری بغل طولانی است "