اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

شریک جرم

در قایق سوراخ نشستیم همه
غرق لجنیم و خودپرستیم همه
در وضعیت بَدی که پیش آمده است
با شیخ شریک جُرم هستیم همه

تفاله

حسرت به دل شراب و ساقی مگذار
پا جز به سر کوی اقاقی مگذار 
لذّت ببر از عُمر خودت تا دم مرگ
از خویش به جز تفاله باقی مگذار

دوزخ

آن شیخ که روی و گفته هایش یخ بود
از دست تمام مردمان برزخ بود
دیشب که به خوابم آمد او را دیدم
بر روی پُل معلّق دوزخ بود

نادانسته

کارش همه هست و بود نادانسته
داده است به بنده سود نادانسته
تعریف و دفاع می کند هر شب و روز
از خوبی من حسود نادانسته

کفارَة الفراقِ، طول العناق

گپ،حظّ حضوری،بغل طولانی است
چای و لب و قوری،بغل طولانی است
من بنده آن شاعر خوبم که سرود
" کفاره دوری بغل طولانی است "