اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

ای عشق

من نیستم ای عشق بیا بودم کن
باران و بهار و جاری رودم کن
با بوسه آتشین و سوزان خودت
تبدیل به ابری از مه و دودم کن

پابرهنه

افسرده ام و فاقد سرزندگی ام

خشک و ترش و دچار شرمندگی ام

بی رخصت و پابرهنه ای عشق بدو

یک بار دگر در وسط زندگی ام



ای عشق

ای عشق غرق نور کن آبادی مرا

بر من ببار و زنده بکن وادی مرا


بازآی و کوچه های دلم را قدم بزن

تکثیر کن در آینه ها شادی مرا


در بند درد و غصّه و زندانی غمم

با دست خود رقم بزن آزادی مرا


با بوسه های سرخ بیا تا که بشنوی

احسنت ها و دست مریزادی مرا



انار

مغروقم اگرکه دل به دریازده ام

مقتولم اگرکه سر به صحرا زده ام

بی لطف و حمایت و حضورت ای عشق !

بی مزّه  و خشک انار سرمازده ام